شیمی کَده

آموزش شیمی و علوم

شیمی کَده

آموزش شیمی و علوم

شیمی کَده

تمام مطالب این وب تقدیم به روح آسمانی پدرم که یادش پرچم صلحیست به وقت شورش دلتنگی...

بایگانی

۱۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۱ ثبت شده است

۳۱
فروردين
۹۱

روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می‌کرد که زیبا ترین قلب را درتمام آن منطقه دارد . جمعیت زیاد جمع شدند . قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشه‌ای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده‌اند. مرد جوان با کمال افتخار با صدایی بلند به تعریف قلب خود پرداخت .

 

ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت که قلب تو به زیبایی قلب من نیست . مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیر مرد نگاه کردند قلب او با قدرت تمام می‌تپید اما پر

از زخم بود. قسمت‌هایی از قلب او برداشته شده و تکه‌هایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نکرده بودند برای همین گوشه‌هایی

دندانه دندانه درآن دیده می‌شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه‌ای آن را پرنکرده بود، مردم که به قلب پیر مرد خیره شده بودند با خود

می‌گفتند که چطور او ادعا می‌کند که زیباترین قلب را دارد؟ مرد جوان به پیر مرد اشاره کرد و گفت تو حتماً شوخی می‌کنی؛ قلب خود را با قلب من مقایسه کن ؛ قلب تو

فقط مشتی زخم و بریدگی و خراش است .

پیر مرد گفت : درست است . قلب تو سالم به نظر می‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمی‌کنم. هر زخمی‌نشانگر انسانی است که من عشقم را به او

داده‌ام، من بخشی از قلبم را جدا کرده‌ام و به او بخشیده‌ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه‌ی بخشیده شده قرار داده‌ام؛ اما

چون این دو عین هم نبوده‌اند گوشه‌هایی دندانه دندانه در قلبم وجود دارد که برایم عزیزند؛ چرا که یاد‌آور عشق میان دو انسان هستند. بعضی وقتها بخشی از قلبم را به

کسانی بخشیده‌ام اما آنها چیزی از قلبشان را به من نداده‌اند، اینها همین شیارهای عمیق هستند . گرچه دردآور هستند اما یاد‌آور عشقی هستند که داشته‌ام .

امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه‌ای که من در انتظارش بوده‌ام پرکنند، پس حالا می‌بینی که زیبایی واقعی چیست ؟ مرد جوان بی

هیچ سخنی ایستاد، در حالی که اشک از گونه‌هایش سرازیر می‌شد به سمت پیر مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه‌ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد

تقدیم کرد پیر مرد آن را گرفت و در گوشه‌ای از قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی‌خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت .

مرد جوان به قلبش نگاه کرد؛ دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود زیرا که عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ کرده بود .

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۳۱
فروردين
۹۱

روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می‌کرد که زیبا ترین قلب را درتمام آن منطقه دارد . جمعیت زیاد جمع شدند . قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشه‌ای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده‌اند. مرد جوان با کمال افتخار با صدایی بلند به تعریف قلب خود پرداخت .

 

ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت که قلب تو به زیبایی قلب من نیست . مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیر مرد نگاه کردند قلب او با قدرت تمام می‌تپید اما پر

از زخم بود. قسمت‌هایی از قلب او برداشته شده و تکه‌هایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نکرده بودند برای همین گوشه‌هایی

دندانه دندانه درآن دیده می‌شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه‌ای آن را پرنکرده بود، مردم که به قلب پیر مرد خیره شده بودند با خود

می‌گفتند که چطور او ادعا می‌کند که زیباترین قلب را دارد؟ مرد جوان به پیر مرد اشاره کرد و گفت تو حتماً شوخی می‌کنی؛ قلب خود را با قلب من مقایسه کن ؛ قلب تو

فقط مشتی زخم و بریدگی و خراش است .

پیر مرد گفت : درست است . قلب تو سالم به نظر می‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمی‌کنم. هر زخمی‌نشانگر انسانی است که من عشقم را به او

داده‌ام، من بخشی از قلبم را جدا کرده‌ام و به او بخشیده‌ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه‌ی بخشیده شده قرار داده‌ام؛ اما

چون این دو عین هم نبوده‌اند گوشه‌هایی دندانه دندانه در قلبم وجود دارد که برایم عزیزند؛ چرا که یاد‌آور عشق میان دو انسان هستند. بعضی وقتها بخشی از قلبم را به

کسانی بخشیده‌ام اما آنها چیزی از قلبشان را به من نداده‌اند، اینها همین شیارهای عمیق هستند . گرچه دردآور هستند اما یاد‌آور عشقی هستند که داشته‌ام .

امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه‌ای که من در انتظارش بوده‌ام پرکنند، پس حالا می‌بینی که زیبایی واقعی چیست ؟ مرد جوان بی

هیچ سخنی ایستاد، در حالی که اشک از گونه‌هایش سرازیر می‌شد به سمت پیر مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه‌ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد

تقدیم کرد پیر مرد آن را گرفت و در گوشه‌ای از قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی‌خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت .

مرد جوان به قلبش نگاه کرد؛ دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود زیرا که عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ کرده بود .

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۷
فروردين
۹۱

آقایون عزیز، آیا می خواهید بدانید چقدر همسرتون رو دوست دارید ؟ کافیست به سوالات زیر پاسخ بدهید :

1- شما بعنوان مرد خانواده ، چقدر عیالتان را دوست دارید؟!

الف- به اندازه تعداد سکه‌های مهریه اش
ب- به اندازه تعداد قطعات جهیزیه اش
ج- به اندازه تعداد صفر های جلوی مبلغ موجودی حساب بانکی اش
د- به اندازه تمام ستاره های آسمان در روز

 2- چه عاملی سبب شد تا شما به خواستگاری عیالتان بروید؟!
الف- جوونی کردم
ب- سادگی کردم
ج- گول خوردم
د- من که نرفتم خواستگاری، اون اومد

3- اگر خدایی ناکرده عیالتان فوت کند شما چه کار می کنید؟!
الف- اول ناراحت و بعد خوشحال می شوید
ب- اول خرما و بعد شاباش می دهید
ج- اول قبرستان و بعد محضر می روید
د- انشاا... بقای عمر 5 تای دیگر باشه

4- ملاک شما در انتخاب عیالتان چه بوده است؟!

الف- املاک پدرش
ب- دارایی پدرش
ج- املاک و دارایی پدرش
د- همه موارد

 

 

 

بقیه تو ادامه

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۵
فروردين
۹۱

مردان هم قلب دارن
فقط صدایشان، یواش تر از صدای قلب یک زن است!
مرد ها هم در خلوتشان برای عشقشان گریه میکنند!
شاید ندیده باشی؛ اما همیشه اشک هایشان را در آلبوم دلتنگیشان قاب میکنند!
هر وقت زن بودنت را میبینم؛ سینه ام را به جلو میدهم،صدایم را کلفت تر میکنم
... تا مبادا...لرزش دست هایم را ببینی !
مرد که باشی ... دوست داری ... از نگاه یک زن مرد باشی ..!
نه بخاطر زورِ بازوها

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۵
فروردين
۹۱

دلـــــــم تــــــنــــــگ شـــــــــده

برای عکس هایی که پاره کردم و سوزانـدمشان...
برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم...
حـتـی برای آدمهای حسودی که دورو برم می چرخیدند و خـیـلـی دیـــرشناختمشان...!
برای بـی خـیـالــی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش...
خنده هایی که دارم فراموششان می کنم...
...
و برای خودم که حالا دیگـر خیلی عوض شده ام !!!

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۰
فروردين
۹۱

برای دریافت کد آهنگ بانو از مهرداد حسینی روی لینک دریافت کد موزیک کلیک کنید.

 

دریافت کد موزیک

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۷
فروردين
۹۱

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) را به همه ارادتمندان ایشان و امام زمانمون تسلیت عرض میکنم...

 

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۰۶
فروردين
۹۱

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۰۲
فروردين
۹۱

یکی بود, یکی نبود. پیر مردی بود به نام عمو نوروز که هر سال روز اول بهار با کلاه
نمدی, زلف و ریش حنا بسته, کمرچین قدک آبی, شال خلیل خانی, شلوار قصب و گیوه تخت
 از کوه راه می افتاد و عصا به دست به سمت دروازه شهر می آمد

بیرون از دروازه شهر پیرزنی زندگی می کرد که دلباختة عمو نوروز بود و روز اول هر
بهار, صبح زود پا می شد, جایش را جمع می کرد و بعد از خانه تکانی و آب و جاروی حیاط,
خودش را حسابی تر و تمیز می کرد. به سر و دست و پایش حنای مفصلی می گذاشت و هفت قلم,
از خط و خال گرفته تا سرمه و سرخاب و زرک آرایش می کرد. یل ترمه و تنبان قرمز و
شلیته پرچین می پوشید و مشک و عنبر به سر و صورت و گیسش می زد و فرشش را می آورد میانداخت رو ایوان, جلو حوضچه فواره دار رو به روی باغچه اش که پر بود از همه جور
درخت میوه پر شکوفه و گل رنگارنگ بهاری و در یک سینی قشنگ و پاکیزه سیر, سرکه, سماق,سنجد, سیب, سبزی, و سمنو می چید و در یک سینی دیگر هفت جور میوه خشک و نقل و نبات
می ریخت. بعد منقل را آتش می کرد و می رفت قلیان می آورد می گذاشت دم دستش. اما, سر
قلیان آتش نمی گذاشت و همانجا چشم به راه عمو نوروز می نشست.چندان طول نمی کشید که
پلک های پیرزن سنگین می شد و یواش یواش خواب به سراغش می آمد و کم کم خرناسش می رفت
به هوا.

در این بین عمو نوروز از راه می رسید و دلش نمی آمد پیرزن را بیدار کند. یک شاخه گل
همیشه بهار از باغچه می چید رو سینه او می گذاشت و می نشست کنارش. از منقل یک گله
آتش برمی داشت می گذاشت سر قلیان و چند پک به آن می زد و یک نارنج از وسط نصف می
کرد؛ یک پاره اش را با قندآب می خورد. آتش منقل را برای اینکه زود سرد نشود می کرد
زیر خاکستر؛ و پا می شد راه می افتاد.

آفتاب یواش یواش تو ایوان پهن می شد و پیرزن بیدار می شد. اول چیزی دستگیرش نمی شد.
اما یک خرده که چشمش را باز می کرد می دید ای داد بی داد همه چیز دست خورده. آتش
رفته سر قلیان. نارنج از وسط نصف شده. آتش ها رفته اند زیر خاکستر, 
آن وقت می فهمید که عمو نوروز آمده و رفته و نخواسته او را بیدار کند

بعضی ها متعقدند اگر این دو همدیگر را ببینند دنیا به آخر می رسد و از آنجا که دنیا
هنوز به آخر نرسیده پیرزن و عمو نوروز همدیگر را ندیده اند

 

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۰۱
فروردين
۹۱

زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد از مدد خواهی، چراغ دل بر افروزی

نوروز مبارک

SMs SMs SMs
چند سال و چند عید باید از عمر تو بگذره تا آدم بشی !؟

یک سال از عمرت گذشت، ولی باز تو همونی که بودی !

فرشته دوست داشتنی بهار مبارک !

SMs SMs SMs
ای کاش که هر لحظه بهاری باشی

هر روز پر از امیدواری باشی

هر ۳۶۵ روز امسال

سرگرم شمردن هزاری باشی!

SMs SMs SMs
بی اجازت دفتر ۳۶۵ برگ جدیدتو دادم به خدا تا بهترین تقدیر رو برات نقاشی کنه

نوروز ۹۱ مبارک

SMs SMs SMs
یادت باشه: تعطیلات بزودی تموم میشه و بعدش سرکار رفتنه که انتظار تورو میکشه.

بازم ۱سال کار و خستگی!

(ستاد کوفت کردن تعطیلات نوروزی)

SMs SMs SMs

امروز ۲ نفر آدرس و شماره تلفنت رو ازم خواستن منم بهشون دادم

یکیشون خوشبختی و اون یکی سعادت که در

سال ۹۱ میان سراغت !

 

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.