شیمی کَده

آموزش شیمی و علوم

شیمی کَده

آموزش شیمی و علوم

شیمی کَده

تمام مطالب این وب تقدیم به روح آسمانی پدرم که یادش پرچم صلحیست به وقت شورش دلتنگی...

بایگانی
۲۹
خرداد
۹۱

تا حالا به ای فکر کردید که یک سری جمع و تفریق ساده و بازی با اعدا چقدر می تونه جالب باشه و معمولا تولید روندی که بتواند منجر به تولید یک عدد خاص شود همواره مورد بحث و کنکاش بوده است و این مطلب نیز نمونه ای از یکی از روش های تولید اعداد از پیش تعیین شده است .

 

روش اجرا :

۱ . هفت رقم شماره ی تلفن خود را در نظربگیرید.
۲ . حالا سه رقم اول آن را وارد ماشین حساب کنید.یعنی اگر تلفن شما ۱۲۳۴۵۶۷ باشد ۱۲۳ را در ماشین حساب وارد کنید.
۳ . حالا این سه رقم را در ۸۰ ضرب کنید و حاصل را با ۱ جمع کنید.
۴ . عدد به دست آمده را در ۲۵۰ ضرب کنید.
۵ . حالا چهار رقم پایانی تلفن خود رابا عدد به دست آمده جمع کنید. یک بار دیگر چهار رقم پایانی شماره ی خود را با آن جمع کنید.
۶ . عدد ۲۵۰ را از حاصل به دست آمده کم کنید.
۷ . حالا حاصل را تقسیم بر ۲ کنید.
حالا این شماره برای شما آشنا نیست؟!

http://torang-2011.mihanblog.com/

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۶
خرداد
۹۱

از بعثت او جهان جوان شد ، گیتى چو بهشت جاودان شد ، این عید به اهل دین مبارک ، بر جمله مسلمین مبارک
رفته خود از عرش تا به فرش سراسر
زیر فلک سایه لوای محمد(ص)
نوری(سیّاره) یافت راه هدایت
تا که شدش عشق رهنمای محمد(ص)
عید مبعث مبارک

 


-_-_-_-_-_-_-_-_-_اس ام اس عید مبعث_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-


سائل درمانده ناامید نگردد
گر که بکوبد در سرای محمد(ص)
ای که ندای” اذان” رسید به گوشت
هان که به گوشت رسد ندای محمد(ص)
مبعث مبارک


-_-_-_-_-_-_-_-_-_اس ام اس عید مبعث_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-


خواند زبان دلم ثنای محمد(ص)
ماند خرد خیره در لقای محمد(ص)
دیده دل، جام جم به هیچ شمارد
سرمه کند گر زخاک پای محمد(ص)
عید مبعث بر همگان مبارک

 

-_-_-_-_-_-_-_-_-_اس ام اس عید مبعث_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-


تویی هم مصطفی و هم محمد تو را در آسمان نامند احمد
تو کانون صفا مرد یقینی تو عین رحمه للعالمینی
عید مبعث بر تمام مسلمانان مبارک باد


-_-_-_-_-_-_-_-_-_اس ام اس عید مبعث_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-


بعثت نه این سرور، سرور ولایت است … مبعث نه این چراغ، چراغ هدایت است
خورشید چون ز شرق حرا پرتو افکند … احمد نه این فروغ، فروغ رسالت است


-_-_-_-_-_-_-_-_-_اس ام اس عید مبعث_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-


نور عترت آمد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد می دهد


-_-_-_-_-_-_-_-_-_اس ام اس عید مبعث_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-


از بعثت او جهان جوان شد ، گیتى چو بهشت جاودان شد ، این عید به اهل دین مبارک ، بر جمله مسلمین مبارک.


-_-_-_-_-_-_-_-_-_اس ام اس عید مبعث_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-


ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد ، دل رمیده ما را انیس و مونس شد . بعثت پیامبر اکرم بر پیروان حقیقیش تهنیت باد .


-_-_-_-_-_-_-_-_-_اس ام اس عید مبعث_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-


به امر رب خود لبیک گوییم ، به همراه ملائک جمله گوییم ، سلام و رحمت حق بر محمد ، اللهم صل علی محمد .


-_-_-_-_-_-_-_-_-_اس ام اس عید مبعث_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-


امید آنکه لیاقت رحمتی از الطاف رحمة للعالمین را داشته باشیم و این روز را به یادش گناه نکنیم


-_-_-_-_-_-_-_-_-_اس ام اس عید مبعث_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-


تو اکنون شهر علم و اجتهادی ، تو رب النوع شمشیر و جهادی ، تو خورشیدی شدی در گوشه غار ، بر نور تو شد خورشید و مه تار ، بتاب و روشنی بخش جهان باش ، مهین پیغمبر آخر زمان باش . عید پیامبری رسول خدا مبارک .


-_-_-_-_-_-_-_-_-_اس ام اس عید مبعث_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-


آن شب ، شب بیست و هفتم رجب بود . محمد غرق در اندیشه بود که ناگهان صدایی گیرا و گرم درغار پیچید : بخوان! بخوان به نام پروردگارت که بیافرید ، آدمی را از لخته خونی آفرید ، بخوان که پروردگار تو ارجمندترین است ، همو که با قلم آموخت ، و به آدمی آنچه را که نمی دانست بیاموخت . . . عید مبعث مبارک باد .


-_-_-_-_-_-_-_-_-_اس ام اس عید مبعث_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-


روزگاری بود میوه اش فتنه ، خوراکش مردار ، زندگی اش آلوده ، سایه های ترس شانه های بردگان را می لرزاند . تازیانه ستم ، عاطفه را از چهره ها می سترد . تاریکی ، در اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی گناه ، در خاک سرد زنده به گور می شدند . و در این هنگام بود که محمد (ص) بر چکاد کوه نور ایستاد و زمین در زیر پاهای او استوار گردید . بعثت رسول اکرم مبارک باد
اس ام اس مبعث ، پیامک روز مبعث
تویی هم مصطفی و هم محمد / تو را در آسمان نامند احمد
تو کانون صفا مرد یقینی / تو عین رحمه للعالمینی
عید مبعث بر تمام مسلمانان مبارک باد
.
.
.
اس ام اس مبعث ، پیامک روز مبعث
تو اکنون شهر علم و اجتهادی / تو رب النوع شمشیر و جهادی
تو خورشیدی شدی در گوشه غار / بر نور تو شد خورشید و مه تار
بتاب و روشنی بخش جهان باش / مهین پیغمبر آخر زمان باش . . .
عید پیامبری رسول خدا مبارک
.
.
.
اس ام اس مبعث ، پیامک روز مبعث
به امر رب خود لبیک گوییم ، به همراه ملائک جمله گوییم
سلام و رحمت حق بر محمد ، اللهم صل علی محمد
.
.
.
اس ام اس مبعث ، پیامک روز مبعث
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد / دل رمیده ما را انیس و مونس شد
بعثت پیامبر اکرم بر پیروان حقیقیش تهنیت باد
.
.
.
اس ام اس مبعث ، پیامک روز مبعث
تو اکنون شهر علم و اجتهادی / تو رب النوع شمشیر و جهادی
تو خورشیدی شدی در گوشه غار / بر نور تو شد خورشید و مه تار
بتاب و روشنی بخش جهان باش / مهین پیغمبر آخر زمان باش
عید پیامبری رسول خدا مبارک

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۵
خرداد
۹۱

سلام

فایلی که امروز واسه دانلود گذاشتم به درد کسانی میخوره که دوس دارن آهگ وبلاگشون رو خودشون بسازن، یه کد آهنگ بدون تبلیغات مزاحم!!

فقط کافیه آهنگ مورد نظرتون رو که قبلا کم حجم کردید در سایتی آپلود کنید که لینک مستقیم آهنگتون رو بهتون بده، لینک دریافتی رو در جاهای مشخص شده فایلی که از ادامه مطلب این وبلاگ دانلود میکنید قرار بدید!!
بعدش میتونین این کد رو توی وبلاگتون بذارین.

اگه نمیدونید چطوری آهنگتون رو کم حجم کنید به ادامه مطلب برید.

 

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۲
خرداد
۹۱

برای دریافت کد آهنگ پدر روی لینک دریافت کد موزیک کلیک کنید.

 

دریافت کد موزیک

 

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۰
خرداد
۹۱

در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت، یک مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد:
شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید. او اظهار داشته بود که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است.

بلافاصله با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد کارخانه این مشکل بررسی، و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید.

مهندسین نیز دست به کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند : پایش (مونیتورینگ) خط بسته بندی با اشعه ایکس بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین،‌ دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولوشن بالا نصب شده و خط مزبور تجهیز گردید. سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار گمارده شدند تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند.

نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا، مشکلی مشابه نیز در یکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیش آمده بود اما آنجا یک کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرج تر حل کرد : تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط بسته بندی تا قوطی خالی را باد ببرد !!!

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۰
خرداد
۹۱


فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد.
روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.
فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.
فرعون پرسید کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد.
شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد!
بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟
پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت: چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟
شیطان پاسخ داد: زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید.

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۰
خرداد
۹۱

یه روز تو پیاده رو داشتم می رفتم، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس، کارت های رنگی قشنگی دستشه ولی این کارت ها رو به هر کسی نمیده !
به خانم ها که اصلاً نمی داد و تحویلشون نمی گرفت، در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کارت میداد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند.
احساس کردم فکر میکنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی خیلی خوشگل و گرون قیمت رو نداره، لابد فقط به آدم های باکلاس و شیک پوش و با شخصیت میده !
بدجوری کنجکاو بودم بدونم اون کارت ها چی هستن !
با خودم گفتم یعنی نظر این کارت پخش کن خوش تیپ و با کلاس راجع به من چیه ؟! منو تائید می کنه ؟!
کفش هامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و برق بزنه ! شکمو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو جوری نشون بدم که انگار واسم مهم نیست !
اما دل تو دلم نبود ! یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده ؟! همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخندی بهم نگاه کرد و یک کاغذ رنگی طرفم گرفت و گفت : آقای محترم ! بفرمایید !
قند تو دلم آب شد ! با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم : می گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم ! چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک ! وایستادم و با ذوق تمام به کاغذ نگاه کردم، فکر می کنید رو کاغذ چی نوشته بود ؟

 

.
.
.
.
.
.

دیگر نگران طاسی سر خود نباشید ! پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا !

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۹
خرداد
۹۱

برای دریافت کد آهنگ های وبلاگ علی زیبایی(عکی تکتا) روی لینک دریافت کد موزیک  کلیک کنید.

 

کد موزیک کوه خاموش  دریافت کد موزیک

کد موزیک بزار برم دریافت کد موزیک

 

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۶
خرداد
۹۱

ای داد دوباره کار دل مشکل شد

نتوان ز حال دل غافل شد

عشقی که به چند خون دل حاصل شد

پامال سبکسران سنگین دل شد

.

.

.

زندگی سخت است تو آسان بگیر

زندگی درد است تو درمان بگیر

زندگی مار است تو جانش بگیر

زندگی جام است تو کامش بگیر . . .

.

.

.

پیامک عاشقانه

نه سرو و نه باغ و نه چمن می خواهم

نه لاله نه گل نه نسترن می خواهم

خواهم ز خدای خویش کنجی خلوت

من باشم و آن کسی که من می خواهم . . .

 

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۶
خرداد
۹۱

الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.


سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها.

الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.

عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.

أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.

صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.

أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.

اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.

هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.

اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.

عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.

وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.

 

 

معنی در ادامه مطلب

 


 

منابع:- نهج السّعادة، به نقل از کتاب «مجموعة ادبیة» تألیف محی الدّین محمد بن عبد القاهر بن الموصلی الشهروزی

- برگرفته از کتاب دو شاهکار علوی(محمد احسانی فر لنگرودی)

- مناقب آل ابی طالب (ابن شهر آشوب)

- الصراط المستقیم

- نهج الایمان (زین الدّین علی بن یوسف بن جبر)

- بحار الانوار

- منهاج البراعة

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۱
ارديبهشت
۹۱

آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن ...

وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن ...

وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . 

مادر ندارن! ...

به سلامتی همه مادرای دنیا...

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۰
ارديبهشت
۹۱

می‌دانم تا پلک به هم بزنم
می‌آیی ؛ 

با انار و آینه دردست‌هایت !! ... 
.
.
.
به قول ِ فروغ :
" من خواب دیده‌ام " ... 

- رضا کاظمی -

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۰
ارديبهشت
۹۱

فرهاد میدانست صد سال نمیتواند ..... کوه را بکند ..... 

فقط میخواست یک عُمر،اسمش را با "شیرین" بیاورند...

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۷
ارديبهشت
۹۱

پشتش‌ سنگین‌ بود و جاده‌های‌ دنیا طولانی
آهسته آهسته‌ می‌خزید، دشوار و کُند
سنگ‌پشت‌ تقدیرش‌ را دوست‌ نمی‌داشت‌
و آن‌ را چون‌ اجباری‌ بر دوش‌ می‌کشید.
پرنده‌ای در آسمان‌ پر زد، سبک؛
سنگ‌پشت‌ رو به‌ خدا کرد و گفت: این‌ عدل‌ نیست،
کاش‌ پُشتم‌ را این‌ همه‌ سنگین‌ نمی‌کردی.
من‌ هیچ‌گاه‌ نمی‌رسم و در لاک‌ سنگی‌ خود خزید،از همه جا ناامید...

خدا سنگ‌پشت‌ را از روی‌ زمین‌ بلند کرد.
زمین‌ را نشانش‌ داد. کُره‌ای‌ کوچک‌ بود.
گفت: نگاه‌ کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس‌ نمی‌رسد.
چون‌ رسیدنی‌ در کار نیست. فقط‌ رفتن‌ است. حتی‌ اگر اندکی
و هر بار که‌ می‌روی، رسیده‌ای
و باور کن‌ آنچه‌ بر دوش‌ توست، تنها لاکی‌ سنگی‌ نیست،
تو پاره‌ای‌ از هستی‌ را بر دوش‌ می‌کشی؛
پاره‌ای‌ از مرا.


خدا سنگ‌پشت‌ را بر زمین‌ گذاشت.
دیگر نه‌ بارش‌ چندان‌ سنگین‌ بود و نه‌ راهها چندان‌ دور
سنگ‌پشت‌ به‌ راه‌ افتاد و گفت: رفتن، حتی‌ اگر اندکی؛
و پاره‌ای‌ از(او) را با عشق‌ بر دوش‌ کشید...

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۷
ارديبهشت
۹۱

انان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند

 

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


 

فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


 

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و کسب افتخار ایران زمین مغلوب شده باشم

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

همیشه با هم یکدل و صمیمی بمانید تا اتحادتان موید و پایدار بماند

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

حرمت قانون را بر خود واجب شمارید و خصایل و سنن قدیمی را گرامی بدارید

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

هر برادری که از منافع برادر خود مانند نفع خویش حمایت کرد به کار خود سامان داده است

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

به احترام روح من که باقی و ناظر بر احوال شماست به انچه دستور میدهم عمل کنید

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند…

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

دشوارترین قدم، همان قدم اول است .

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۲
ارديبهشت
۹۱

دوستان، شرح پریشانی من گوش کنید                         داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید                         گفتگوی من و حیران من گوش کنید

                                    شرح این  آتش جان سوز  نگفتن  تا کی؟

                                    سوختم ،سوختم، این راز نهفتن تا کی؟

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم                         ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل و  دین باخته دیوانۀ رویی بودیم                         بستۀ سلسلۀ سلسله مویی بودیم

                                    کس درآن سلسله غیر من و دل،بندنبود

                                    یک گرفتار از این جمله  که هستند  نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت                        سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت                          یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

                                    اول آن کس که خریدار شدش من بودم

                                    باعث  گرمی  بازار  شدش  من  بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او                         داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بس که دادم همه جا شرح دل آرایی او                         شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او

                                    این زمان ،عاشق سر گشته فراوان دارد

                                    کی سر برگ من بی سر و سامان دارد

                                                                                             ((وحشی بافقی))

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۲
ارديبهشت
۹۱

مردی با اسب و سگش در جاده ای ره می رفتند. هنگم عبور از کنار رخت عظیمی ، صاعقه ای فرو آم و همه را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا  را ترک کرده است، و همچنان با و جانورش پیش رفت ؛ پیاده روی درازی بود ، تپه بلندی بو ، آفاب تندی بود ، عرق می ریختند  به شدت تشنه بودند ، ر یک پیچ جاه ، دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می شد ، در وسط آن چشمه ای بود که آب زلالی از آن جاری بود.

رهگذر ر به مرد دروازه بان کرد:

-          روز بخیر.                              دروازه بان پاسخ داد: روز بخیر.

-           این جا کجاست که اینقدر قشنگ است؟

-          این جا بهشت است.

-          چه خوب که بهشت رسیدیم  خیلی تشنه ایم.

روازه بان به چشمه اشاره کرد و گفت : می توانید وارد شوید و هر چقدر دلتان می خواهد آب بنوشید.

-          سب و سگم هم تشنه هستند.             نگهبان گفت: واقعا متاسفم. ورود جانوران به اینجا ممنوع است.

مرد خیلی نا امید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود به تنهایی آب بنوشد؛ از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند ، به مزرعه ای رسیدند راه ورود به این مزرعه ، روازه قدیمی بود که به یک جاه خاکی با درختانی در دو طرفش باز می شد. مری در زیر سایه درخت ها راز کشیده بو و صورتش را با کلاهی پوشانده بود ، حتمالا خوابیده بود.

مسافر گفت روز بخیر.

مرد با سرش جواب داد.

-          ما خیلی تشنه ایم، من ،اسبم و سگم.

مرد به جایی اشاره کرد و گفت : میان آن سنگ ها چشمه ای است. می توانید هر قدر که بخواهید بنوشید.

مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگی شان را فرو نشاندند.

مسافر برگشت تا از مرد تشکر کند.         مر گفت : هروقت دوست داشتید بر گرید.

-          فقط می خواهم بدانم ، نام اینجا چیست؟

-          بهشت.

-          بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!

-          آنجا بهشت نیست ، دوزخ است.

مسافر حیران ماند : بای جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنن!  این اطلاعات غلط می تواند باعث سر درگمی زیادی بشود!

-          بر عکس ؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می کند. چون تمام آن هایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همان جا میمانند.

                                                  ((از کتاب شیطن و دوشیزه پریم ؛ اثر پائولوکوئلیو))

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۱
ارديبهشت
۹۱

رهاتر از آتش                    رساتر از فریاد                    فراتر از تاثیر

که چون به کوه بخوانی ، از هفت پرده سنگ ،                    گذر کند چون تیر!

وگر به دل بنشانی ، نپرسی از پولاد ،                              نترسی از شمشیر؛

کتاب های جهان را ورق ورق گشتم!

به برگ برگ درختان ، به سطر سطر چمن ،

                    نشانه ها گفتم.                    زمهر پرسیدم                    به ماه نالیدم.

ستاره ها را شب ها به همدلی خواندم.

به پای باد به سرچشمه ی افق رفم . به بال نور ر آیینه ی شفق گشتم .

شبی ، شباهنگی درون تاریکی نشست و حق...حق...زد!

صدای خونینش ، ز هفت پرده ی شب ،                    گذر کنان چون تیر!

رهاتر از آتش                    رساتر از فریاد                    فراتر از تاثیر؛

                                        به من رسید و هم آواز مرغ حق گشتم!

                                                                                            ((فریدون مشیری))

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۱
ارديبهشت
۹۱

اما از کجا باید آغاز کرد

دنیا که چنین گسترده است

                                        از سرزمینی آغاز خواهم کرد

                                        که بهتر از همه میشناسم

اما سرزمین من نیز بسیار پهناور است

بهتر است از شهرم شروع کنم

                                        اما شهرم نیز وسیع است

                                        بهتر است از خیابانم آغاز کنم.

نه ! از خانه ام. نه  از خانواده ام.

نه ! از ((خودم)) آغاز خواهم کرد

                                                     ((الی ویزل))

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۳۱
فروردين
۹۱

روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می‌کرد که زیبا ترین قلب را درتمام آن منطقه دارد . جمعیت زیاد جمع شدند . قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشه‌ای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده‌اند. مرد جوان با کمال افتخار با صدایی بلند به تعریف قلب خود پرداخت .

 

ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت که قلب تو به زیبایی قلب من نیست . مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیر مرد نگاه کردند قلب او با قدرت تمام می‌تپید اما پر

از زخم بود. قسمت‌هایی از قلب او برداشته شده و تکه‌هایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نکرده بودند برای همین گوشه‌هایی

دندانه دندانه درآن دیده می‌شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه‌ای آن را پرنکرده بود، مردم که به قلب پیر مرد خیره شده بودند با خود

می‌گفتند که چطور او ادعا می‌کند که زیباترین قلب را دارد؟ مرد جوان به پیر مرد اشاره کرد و گفت تو حتماً شوخی می‌کنی؛ قلب خود را با قلب من مقایسه کن ؛ قلب تو

فقط مشتی زخم و بریدگی و خراش است .

پیر مرد گفت : درست است . قلب تو سالم به نظر می‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمی‌کنم. هر زخمی‌نشانگر انسانی است که من عشقم را به او

داده‌ام، من بخشی از قلبم را جدا کرده‌ام و به او بخشیده‌ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه‌ی بخشیده شده قرار داده‌ام؛ اما

چون این دو عین هم نبوده‌اند گوشه‌هایی دندانه دندانه در قلبم وجود دارد که برایم عزیزند؛ چرا که یاد‌آور عشق میان دو انسان هستند. بعضی وقتها بخشی از قلبم را به

کسانی بخشیده‌ام اما آنها چیزی از قلبشان را به من نداده‌اند، اینها همین شیارهای عمیق هستند . گرچه دردآور هستند اما یاد‌آور عشقی هستند که داشته‌ام .

امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه‌ای که من در انتظارش بوده‌ام پرکنند، پس حالا می‌بینی که زیبایی واقعی چیست ؟ مرد جوان بی

هیچ سخنی ایستاد، در حالی که اشک از گونه‌هایش سرازیر می‌شد به سمت پیر مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه‌ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد

تقدیم کرد پیر مرد آن را گرفت و در گوشه‌ای از قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی‌خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت .

مرد جوان به قلبش نگاه کرد؛ دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود زیرا که عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ کرده بود .

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.