- ۷ نظر
- ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۱۴
دوست مجازی من...
هر کجا ذکر حسین بود تو را یادم هست...
هر کجا اشک حسین بود مرا یاد آور...
تقدیم به تمام پدران مهربونی که در برابر
-تقاضاهای جورواجور فرزندانشان
-ندارم به لبخند حزینشان طعنه زد
-نمی توانم در نگاه غمگینشان خیمه زد
-اما، نمیتوانم هرگز بر لبشان نقش نبست ...
پ مثل پناه
پ مثل پدر
همانکه نبودنش مرگ غرورم را رقم زد
و جای خالی اش اندوه بار بر سرم هوار میکشد!
کاش من هم پدر داشتم تا به جای خیرات، هدیه میخریدم
و به جای (روزت مبارک پدر) نمیگفتم
روحت شاد پدر عزیزم
در هر ثانیه ازعمرم به یاد تو ام
پارسال بود،آخرین 5شنبه شهریور91،هنوز تو این ساعت اتفاقی نیفتاده بود،حدود12 شب بود،م پای کامپیوتر بودم،مادرم بلند صدام کرد،مهدییییییییی بیا بابا حالش بده،الان که دارم مینویسم قلبم داره کنده میشه
دویدم،بابام افتاده بود رو زمین ،داداشمو صدا کردم،تازه با خانمش از بیرون اومده بودن،گفتم بابا حالش بده،دویدم سمت تلفن به اورژانس زنگ زدم اما اون خانمی که پشت تلفن بود جواب درستی نداد،خیلی ریلکس بود،قطع کردم،خدایا کی میتونه خودشو یه لحظه تو این فضا تصور کنه
بابا رو بردیم تو ماشین داداشم،داداشم و مادرم رفتن،منم با زن داداشم دویدیم تو حیاط و سوار ماشین من شدیم،تاحالا انقدر تند نرفته بودم،زن داداشم خیلی ترسیده بود،فک کنم کمتر از 5 دقیقه رسیدم بیمارستان،ماشین داداشم تو حیاط بیمارستان بود،چراغا روشن،ماشین روشن،درش باز...
بابا رو برده بودن اتاق CPR
من که نمیدونستمCPR چیه،مجید بهم گفت برم دنبال خواهرم،منم با ماشینش رفتم و اومدیم چندساعت طول کشید من تا صبح قدم زم،نمیتونستم بشینم،انگار اون شب نمیخواست تموم بشه و صبح بشه،خواهرم و سوپر وایزر بیمارستان دنبال تخت تو یه بیمارستان بهتر بود،به هرجا زنگ زدن جوابی نگرفتن،داداشم و پسرخالم حضوری به چندتا بیمارستان رفتن اما نتیجه نداد،بلاخره پرستارا اومدن و گفتن که بیمارتون برگشت!!
میگفتن وقتی رسوندینش 5 دقیقه بود که علایم حیاتی نداشت!!
حس عجیبی داشتیم اما خوشحال بودیم که الان پدرمون زنده است،اما وضعش بد بود،رفته بود تو کما
بلاخره صبح شده بود،انقدر حالش بد بود که میترسیدن از CPR ببرنش تا iCU با اینکه مسافت کوتاهی بود.
اما اینکارو کردن،جمعه بود و آخر تابستون ودکتر نبود،متخصص بابا هم رفته بود سفر،شماره چندتا از دکتر هارو با بدبختی گیر آوردیم،به بعضیا زنگ زدیم،مطب بعضی دیگه رفتیم،حتی درخونه یکی شونم رفتیم
ما داشتیم برا بابامون اینکارارو میکردیم و پرسنل متعجب از کارما بودن،باورشون نمیشد،نمیدونم آیا بقیه مردم پدرشونو دوس ندارن؟!
بابا رو تنها نمیذاشتیم،با اینکه ملاقات ممنوع بود!!
هه،به پرستارا پول میدادیم!!که خیلی بیشتر بهش رسیدگی کنن،برا تمام پرستارا و پزشکای اون شب کادو خریدیم!!
دانشگاه هم داشت شروع میشد،کی حوصله دانشگاه اومدن داشت،چند روز اول نرفتم دانشگاه،بعدچندروز رفتم اما انگار فقط جسمم اونجا بود،فکرم و قلبم بیمارستان بود،درس مگه حالیم میشد،خلاصه بلاخره بیمارستانشو عوض کردیم،رفتیم "بابل کلینیک" که خیلی رسیدگیشون خوب بود،نگهبانش باهامون رفیق شد بنده خدا خیلی خوب بود،خدا بهش سلامتی بده
پدرمون که میگفتن 5 دقیقه تموم کرده و بعد رفته تو کما رو رسوندیم(در واقع خدا کمک کرد) به جایی که به هوش اومده بود،صحبت میکرد،اما بخاطر همون 5 دقیقه آسیب جدی به سیستم عصبیش وارد شده بود و قدرت ایستادن نداشت،فلج نشد اما قدرتشو نداشت،دکترا میومدن ویزیت های 15دقیقه ای و 400هزارتومنی میکردن و میرفتن،پولش اصلا مهم نبود،اما اونجا بود منی که عاشق پزشک ها بودم از دکتر جماعت متنفر شدم،الان از همه دکترا بدم میاد،یه رفتگر برام با ارزشتر از یک پزشک فوق تخصصه!!
جوابای سربالا،ناامید کننده و....،ایشالا که کسی گذرش به بیمارستان نیفته!(آمین!)
خلاصه تصمیم بر این شد بر قلبی که فقط 5%کار میکنه باتری بذاریم
سریعا پولو جور کردیم و باتری رو خریدیم!میگفتن باید از آلمان بیاد!!
بلاخره اونم تهیه شد،همه کار کردیم که فقط بابامون زنده بمونه،برامون مهم نبود که فلجه یا نه،هیچی مهم نبود،فقط اینکه باهم برگردیم خونه،به هرقیمتی که شده
15مهر شد و روز عمل بابا...بهم گفتن حالا که همه چی ردیفه تو برو دانشگاه...سرکلاس بودم اما قلبم داشت کنده میشد،تو این2هفته که پدرم بیمارستان بود گوشیم که زنگ میخورد بدنم یخ میشد،دستام حرکت نمیکرد،نمیدونم این حسو تجربه کردید یا نه!
عمل انجام شد،عملی که ما فقط به امید1%موفقیت قبول کردیم انجام بشه،باموفقیت100درصدی انجام شد و حتی پزشک هم متعجب بود
اما خوشحالی ما نیمساعت بیشتر دوام نیاورد...اونجا بود که دنیا رو سرمون خراب شد،زمانی که پزشک به راحتی گفت تسلیت میگم،بدون توجه به اینکه اون مریضه بی جان برا هرکدوم از ما یه دنیا می ارزید.
سال 92 هم تحویل شد...عیدتون مبارک...سال خوب و پرباری داشته باشین... امیدوارم به همه چیزایی که میخواستین اما تو سال 91 بهش نرسیدین تو سال جدید بهش برسین.
اتفاقای خوب براتون بیفته...بلا ازتون دور باشه... برای من عید پارسال با عید امسال خیلی فرق داره... پارسال پدرم کنارمون بود ، اما امسال....
دوم عید تولد 54 سالگیش بود ...
سرتونو درد نمیارم...خوش باشین و از اطرافیانتون لذت ببرین... چون متاسفانه یه روزی میاد که دیگه نیستن...
+ هنوز شمارتو از تو گوشیم پاک نکردم...چون دلم نمیاد...بهت زنگ میزنم اما گوشیو بر نمیداری...تا ابد دلتنگتم بابا....روحت شاد....
+نتم تموم شده..شاید حوصله نکنم شارژش کنم...
آیینها و برگزاری آنها برخاسته از باورها، فرهنگ، تاریخ، مکتب، شیوه زندگی، شرایط جغرافیایی، اسطورهها و نیز نشان از خواست و آرزوهای خفته مردم هر سرزمین است.
فلسفه زیبای آیینهای خود را بدانیم چرا که همین آیینها به جامعه سربلندی و به مردم سرزندگی میدهند.
هفت سین نوروز یک سنت کهن پارسی است. این سنت از زمان باستان تا امروز همچنان جایگاه ویژه خود را نزد پارسیان حفظ کرده است. این سنت کهن دارای معانی ویژه و نیز نشانی از رمز و رازهای هوشمندانه زندگی نیاکان ماست.
متاسفانه، سالهاست که تماشاگر دخل و تصرفهای نادرست و بیمعنا یا به نوعی تحریف این سنت باستانی بوده و هستیم.در همین اندیشه، کوشیدم با راز گشایی کوتاه از معانی هفت سین نوروزی، حقیقت هفت سین نوروزی را یاد آور شوم.
هفت سین از هفت محصول زمینی گزینه میشود تا از نعمتهای که خداوند به انسان بخشیده است، سپاسگزاری شود.هفت سین نوروزی آئین پارسی است. (نه چینی، هندی، عربی، روسی و….)
رایحه پاکیزگی به فضای خانه، روح سرسبزی و طراوت بخشیده است .لباس های نو بر تن کرده ایم و درکنار سفره هفت سین به انتظار نو شدن نشسته ایم.سفره زیباست و همه منتظر حلول سال نو. هیجانی زیبا، تمام وجوداعضای خانواده رادربرگرفته است.این سفره یک سفره خیالی و پوچ و بی معنی نیست، بلکه نشانه ای از آن است که در آغاز سال که روز و سال نو می شود ما نیز نفس خویش راتهذیب کنیم و بر آن تزکیه ارج نهیم تا خداوندی که هفت آسمان را آفریده و هفت دریا را زیر آن نشانده ، بدین وسیله هفت نماد را فرا روی ماقرار داده و به ما نشان می دهدکه به کدامین وجه زندگی خویش را سپری کنیم و با نشستن و برخاستن در کنار این سفره، اسطوره عشق و صفا و پاکی ای را که درآن وجود دارد، در جسم و روح خود منعکس کنیم.
سین اول، سنجد
سنجد نماد سنجیده عمل کردن است.سنجد را بر این باور بر سفره می گذارند که هرکس با خویشتن عهد کند درآغازسال هرکاری را سنجیده انجام دهد.سنجد نشانه گرایش به عقل است؛ احترام به تفکر و ترویج و خردمندی.
سین دوم، سیب
دومین سینی که برسفره می نهند سیب است که نماد سلامتی و عشق می باشد.
سین سوم، سبزه
سبزه پس از سنجد و سیب بر سر سفره گذاشته می شود که نشانه خرّمی و شادابی و خوش اخلاقی است.سبزی با خود شادابی ، نیکویی و سرزندگی را به همراه می آورد. رنگ سبز ارتعاش افکار ما را موزون نگه می دارد و به ما آرامش می دهد.
سین چهارم، سمنو
سمنو مظهر صبر و مقاومت و عضو عدالت و قدرت است.
سین پنجم، سیر
سیر به نشانه رعایت حدود و مرزهاست. به سفره هفت سین راه یافته تا پای را از گلیم خویش بیرون ننهیم .سیر نماد مناعت طبع است یعنی انسان باید همواره با قناعت بر جهان بنگرد. پس سیر که نشانه قناعت و یادآور امتناع از تجاوز است را بر سر سفره می نهیم تاانسانی عاقل ،سالم ،شاداب، قوی و قانع باشیم.سیرچشمی و چشم سیری از بزرگ ترین صفات انسان برتر است.
سین ششم، سرکه
سرکه نماد پذیرش ناملایمات و نماد رضا و تسلیم است.واقف بر این نکته هستیم که زندگی پیوسته توام با رنج و مشقت و زحمت است و هیچ انسان متعهد و با مسئولیتی نیست که بدون دغدغه بتواند به زندگی ادامه دهد.خداوند، زمین و آسمان و انسان را آسوده و بی غم نیافرید و در هر مشقتی که می رسد ،حکمتی نهفته است و سرکه گویای تسلیم در برابر حکمت خداوند بزرگ و حکیم است.
و سین هفتم، سماق
آخرین سین سفره هفت سین سماق است.سماق نمادصبر و بردباری وتحمل دیگران است.صبر به انسان می آموزد که درگذر زندگی، خستگی راباید خسته کرد و کامیابی را باید یافت.
پس بیایید با ایمان به چنین ارزش هایی سال نو را آغازکنیم و با گرایش به عقل و غلبه بر ترس و اضطراب، تصمیم بگیریم زندگی را ازنو بسازیم….
خرید چهارشنبه آخر سال ازجمله سنتهای قدیمی مردم تبریز در این روز محسوب میشود. کودکان نیز چهارشنبه سوری را به خاطر ترقهها، آتش افروختنها و خریدهایش دوست دارند. چرا که بخشی از خرید سنتی این روز مخصوص کودکان میباشد و مردم برای بچههای خود اسباببازی میخرند. پسربچهها به خرید (ماشون) ماشین اسباببازی و تفنگ علاقه زیادی نشان میدهند و اکثر دختر بچهها اسباب بازی چهارشنبه آخر سال را “قولچاخ” یعنی عروسک میخرند. خانمهای خانهدار هم به خرید “آینا” و “دراخ” (یعنی آیینه و شانه) و همچنین “سوپورگه” (یعنی جارو) میپردازند و میخواهند سال جدید را با آیینه و جارو و شانه جدید آغاز کنند. خرید آجیل چهارشنبه سوری از دیگر بخشهای خرید سنتی این روز در تبریز میباشد. شهر تبریز که به خاطر آجیلهای متنوع و مرغوبش شهره است، برای این روز سنتی نیز آجیل مخصوص را دارد. «شال ساللاماق» یا «باجالئق» از جمله سنتهای قدیمی آذربایجانیها در چهارشنبهی آخر سال محسوب میشود. برخی از جوانان و نوجوانان آذربایجانی با برداشتن شال یا توبرهای در چهارشنبه سوری خود را برای اجرای این رسم قدیمی آماده میکنند و اغلب با تاریکی هوا به خانهی دوست و آشنا و فامیل و حتی دیگران میروند و شال خود را آویزان میکنند؛ به طوریکه دیده نشوند. در گذشته اکثر خانهها در سقف دریچهای برای تهویه داشتند و معمولا شال از آن قسمت آویزان میشد؛ تا صاحبخانه هدیهای را در آن بپیچد. اما امروزه این رسم حالتی دیگر یافته است. برای مثال در را میکوبند و وقتی صاحبخانه در را باز کرد بدون دیده شدن بخشی از شال را به داخل خانه در حالیکهی گوشهی شال را در دست دارند، در را به روی صاحبخانه میبندند و بعد از گرفتن هدیه شال را برداشته فرار میکنند. هدیه گذاشته شده در داخل شال میتواند چیزهای مختلفی باشد که از آن جمله میتوان به انواع شیرینی و آجیل چهارشنبه سوری و میوه و ... اشاره کرد. در شب چهارشنبه گروهی از جوانان در کوچهها یا پشتبام منازل خود مخصوصا در روستاها اقدام به افروختن آتش میکنند و سپس از روی آن پریده و میگویند ”اتیل باتیل چارشنبه بختیم آچیل چارشنبه باش آغدیم دیش آغدیم بوردا قالسین” در همین شب گروهی از دختران دم بخت و آرزومند از روزنه بامها یا کنار پنجرهها به فال گوش ایستاده و بعضی نیز بر سر چهار راه ها میایستند تا به صحبتهای عابرین گوش داده و نیت و حاجت خود را با توجه به گفتههای آنها تفسیر و تعبیر نمایند. صبح روز چهارشنبه دم دمای طلوع آفتاب مردم شهرها و روستاها از بزرگ گرفته تا افراد کوچک، دسته دسته بر سر انهار و چشمهسازها رفته و ضمن شادی و ترکاندن ترقه سه یا هفت بار از روی آب میپرند و برای خود در سال جدید آرزوی سلامتی میکنند. وی ادامه داد: گروهی نیز با اعتقاد بر این که آبها هنگام تحویل سال از نو متولد میشوند، کوزههای کهنه خود را شکسته و کوزههای تازه را با آب پر میکنند تا بعدا در سال جدید به کنج اتاقها بپاشند یا در مشک بریزند یا چایی دم کنند و به این ترتیب ضمن دور کردن قضا و قدر الهی برای آنها در سال جدید مایه برکت باشد
شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) را به همه ارادتمندان ایشان و امام زمانمون تسلیت عرض میکنم...
سلام دوستان گلم
ازتون انتظار ندارم که این آپ به نسبت طولانی رو تا ته بخونید،هدفم از نوشتنشون فقط این بود که یکم از گذشته ام یاد کنم،همین و بس.
روز های آغازین این سال روزهای خوبی واسه من و خانوادم نبود، به دلیل بیماری پدرم،یادمه سال تحویل 2:50 شب بود
و پدرم تو بیمارستان بخاطر بیماری قلبیش بستری بود و ما اجازه ملاقات نداشتیم و مجبور شده بودیم با بدبختی یکی دوساعت قبل تحویل سال بریم پیشش
خلاصه،خیلی ضدحال بود اما تا13 فروردین به لطف خدا بابام سرپا شد و سیزده به درنسبتا" خوبی داشتیم .
من و بابام و مامانم و داداشم و زنشو خواهرم و شوهرش و خواهر زادم!
خیلی خوش گذشت بهمون،جاتون خالی!
خلاصه من تو این مدت برای کنکورم هم درس میخوندم،اما بخاطر اوضاع خانواده و یک سری از مسایل نتیجه آزمون های آزمایشیم نسبت به گذشته خیلی بدتر شده بود
اما من تلاش خودمو میکردم و به لطف خدا امیدوار بودم تا اینکه روز موعود یعنی کنکور فرا رسید
صبح کنکور پدرم منو به محل امتحان رسوند ،اصلا استرس نداشتم نه اینکه برام مهم نباشه ها،بخاطر اینکه 5 سال تو موسسه بووووق بودم و هر دو هفته امتحان میدادم!!
فکر کنم اسم موسسه رو فهمیدین!
خلاصه کنکورو دادم رفت، نتیجه نهایی که اومد دیدم تو دانشگاه مازندران تونستم تو رشته شیمی گرایش محض دوره روزانه قبول شم،یادمه صبح زود بود،خیلی خوشحال شدم
شاید خیلیا بگن 5 سال میرفتی فلان جا اونوقت به این راضی شدی؟؟
بله
من خیلی خوشحال بودم که از یک مدرسه خیلی معمولی،شایدم کمتر از معمولی،با مریضی پدرم که تاثیر مستقیم روم میزاشت و یکمم شیطونی کردنم تو یه دانشگاه دولتی تو شهر خودم که از خیلی از دانشگاه ها مخصوصا تو رشته شیمی سر تره قبول شم.
دیگه اینکه امسال موفق شدم گواهی ناممو بگیرم(البته آزمون شهر رو بار اول افتادم چون سرهنگش مثل گودزیلا بود اما بار دوم گرفتم)
و خیلی از شکست ها و موفقیت های دیگه ای که اینجا جاش نیس بگم!!!
برجسته ها رو گفتم دیگه!
دیگه همین
بیایید برای شادی روح همه کسانی که پارسال تو همین لحظات کنار عزیزانشون بودند و حالا زیر خروار ها خاک خوابیدن یه فاتحه بخونیم...
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار
تاریخ ایران باستان پر از جشن هایی است که همگی بر پایه دید و نگاه پیشینیان ، دارای فلسفه و جوهری وجودی اند. امروزه تنها « جشن سوری » ، معروف به « چهارشنبه سوری » و نیز « جشن سده » برایمان به یادگار مانده است و در باره جشن های فراموش شده ی آتش ، به « آذرگان » در نهم آذر ماه و « شهریورگان » یا « آذر جشن » می توان اشاره داشت . آتش نزد ایرانیان نماد روشنی ، پاکی ، طراوت ، سازندگی ، زندگی ، تندرستی و در پایان بارزترین نماد خداوند در روی زمین است .چهارشنبه سوری در فرهنگ پارسی به عنوان مقدمه و پیش درآمد عید نوروز نیز شناخته شده است که هماره در طول تاریخ، قبل از فرا رسیدن سال نو و تحویل نوروز برپا می شده و هنوز هم در بین اقوام و شهروندان ایرانی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.
آتش
از قدیم الایام تا آن جا که تاریخ نشان می دهد، بشر برای آتش اهمیت خاصی قایل بوده و پیشرفت قسمت مهمی از زندگی خود را مدیون وجود این عنصر مفید دانسته است. آتش اما در نظر ایرانیان مظهر روشنی ، پاکی، طراوت، سازندگی، سلامت و تندرستی است. بیماری ها، زشتی ها ، بدی ها و همه آفات در عرصه تاریکی و ظلمت جای دارند و به همین علت اهریمن مظهر تیرگی و جایگاه او تاریکی است. افروختن آتش به طور کنایه راه یافتن روشنی معرفت در دل و روح است که آثار اهریمنی و نامبارکی را از بین می برد. یک رشته جشن های آریایی با جشن های آتش است که با همان منظور ، در آن آتش می افروزند. جشن هایی مانند جشن های سده ، آذرگان، شهریورگان ، جشن «گجرسی» در ترکیه.
تاریخچه چهارشنبه سوری
ابو جعفر نرشحی، مورخ سده سوم در کتاب تاریخ بخارا به این جشن پرداخته است. به شهادت وی، در زمان منصور بن نوح از شاهان سامانی، اواسط سده چهارم این جشن به نام جشن سوری بر قرار بوده است. در این متن آمده شاه سامانی در زمانی که سال هنوز پایان نیافته بود این جشن را با آتش زدن بر پا کرد و همچنین این جشن طبق عادت و رسم قدیم بود که اشاره به کهن بودن این رسم و سنت دارد.
قبل از هجوم تازیان به ایران یک مراسمی هم به نام آتش روی بام خانه نیز رواج داشته که صبح نوروز انجام میگرفته
به آتش چهارشنبه سوری نباید فوت کرد و خاکسترش را سر ِ چهارراه میریزند.
توهین و تمسخر کشور و فرهنگ مردم ایران توسط شرکت " سامسونگ " در تیزر تبلیغاتی تبلت گلکسی تبشرکت سامسونگ، در اقدامی عجیب اقدام به پخش تیزری تبلیغاتی در شبکه های تلوزیونی اسرائیل کرد که به جهت جلب توجه و کسب مشتریان هر چه بیشتر در میان صهیونیسم ها، انواع و اقسام توهین به مردم و بخصوص فرهنگ ایران می شود.
داستان این کلیپ به 4 بازیگر صهیونیسم، مربوط میشود که برای دیدار با طرفداران خود در ایران، به اصفهان سفر میکنند!
این چهار بازیگر برای اینکه شناخته نشوند لباس زنان ایران را بر تن میکنند. شرکت سازنده این کلیپ، با نوع پوششی که برای این 4 کاراکتر در نظر گرفته، زنان ایران را مورد تمسخر قرار داده است، به گونهای که این 4 مرد با پوشیدن مانتو و در عین حال داشتن سبیل و با راه رفتن نامناسب خود، چهره ناشایست و عقبافتادهای از زنان کشورمان نشان میدهند.
در این کلیپ، اصفهان، شهر بزرگ و تاریخی ایران، به مثابه بیابانی به تصویر کشیده شده که مملو از گرد و غبار است و وسایل نقلیه آن گاری و چهارپایان اهلی، و مردم آن به دور از هرگونه تمدن و به صورت عصر حجری زندگی میکنند و زنان در هر گوشهای روی زمین بر روی خاک نشسته و مشغول گدایی هستند.
این 4 نفر در جستجوی غذا به کافهای میرسند که در این کافه یک جاسوس اسرائیلی را که نیروگاه هستهای ایران در اصفهان را زیر نظر دارد، به طور اتفاقی میبینند. این مامور مخفی، به بازیگران توضیح میدهد که تبلتی دارد که با آن تمام فعالیتهای نیروگاه هستهای را رصد میکند. یکی از بازیگران ، تبلت مامور موساد را برمیدارد و همینطور که درباره قابلیتهای آن از مامور سوال میکند، دوست دیگرش از روی کنجکاوی، دکمهای را روی تبلت لمس میکند که به محض لمس دکمه، نیروگاه هستهای ایران که پشت سر آنهاست، منفجر میشود!
همه بهتزده میشوند اما بازیگری که باعث این انفجار شده، میگوید: چی شده؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟! این هم فقط یک انفجار مرموز دیگر در ایران بوده! غصه نخورید!
انتشار این کلیپ توسط شرکتی که در بازار ایران حضوری فعال دارند، محصولات خود را تبلیغ می کنند و از این راه درآمد بسیار دارد، جای شگفتی و البته تاسف بسیار دارد.
سامسونگ به جهت حضور نمایندگان رسمی خود در ایران به خوبی می داند که ایران و تصویر واقعی شهری مانند اصفهان چگونه است و اقدام این شرکت در ساخت اینچنین ویدئویی، نه از روی نا آگاهی، بلکه از روی تعمد و تنها جهت بازاریابی بهتر برای یکی از محصولات خود در میان مردم اسرائیل است.
بهتر است این نکته به این شرکت کره ای یادآوردی شود که تمدن جهان در دو هزار سال پیش، از شرق تا غرب، مترداف با نام ایران بود. این در حالیست که نام کشور کره، تا همین صد سال پیش (و شاید کمتر)، به مستعمره ای از کشور چین اطلاق می شد.
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی
منظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی
خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری
در مسیرت جان فشانم، گل بکارم، تا بیایی. . .
تصاویر هواپیمای فوق پیشرفته بدون سرنشین جاسوسی آمریکا که پس از تجاوز به خاک ایران به دست نیروهای مسلح کشورمان به زمین نشانده شده است، از شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد.
به گزارش مهر، پهپاد جاسوسی آمریکا که توسط نیروهای مسلح کشورمان هدایت و به زمین نشانده شده بود در بخش خبری ساعت 19 شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران توسط فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران رونمایی شد.
در تصاویر منتشر شده توسط شبکه اول سیما یک افسر ارشد نیروی هوافضای سپاه پاسداران در حال تشریح جزئیات این پهپاد جاسوسی برای سردار حاجی زاده بود.
سپس فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران اطلاعات دقیقی از جزئیات فنی این هواپیمای بدون سرنشین فوق پیشرفته جاسوسی سازمان سیای آمریکا را تشریح کرد.
به گزارش خبرگزاری مهر، سردار سرتیپ پاسدار امیرعلی حاجی زاده اعلام کرد: اخیرا با اطلاعات جمع آوری شده و مراقبت های دقیق الکترونیکی مشخص شد این هواپیما قصد نفوذ و جاسوسی بر فراز کشورمان را دارد که پس از ورود این هواپیما به فضای شرق کشور، این هواپیما در کمین گاه الکترونیکی نیروهای مسلح قرار گرفت و با حداقل خسارت در ایران به زمین نشانده شد.
طول دو بال این هواپیما حدود 26 متر، طول بدنه چهار و نیم متر و ارتفاع آن یک متر و 84 سانتی متر است و دارای سیستم های پیشرفته جمع آوری اطلاعات در ابعاد الکترونیکی، تصویری و مخابراتی و سامانه های راداری مختلف است.
فرمانده نیروی هوافضای سپاه افزود: این هواپیما از جهت نوع ساخت و پوشش، رادار گریز طراحی شده و از حیث فناوری آخرین نمونه هواپیماهای پیشرفته ای است که امریکا مورد استفاده قرار می دهد.
سردار حاجی زاده با بیان این که فناوری به کار رفته در این هواپیما قبلا در هواپیماهای B2 و F35 نیز استفاده شده است، افزود: هدایت این هواپیما توسط ماهواره و همچنین ایستگاه های زمینی در افغانستان و امریکا صورت می پذیرد.
فرمانده نیروی هوافضای سپاه افزود: کارشناسان و متخصصان نظامی به خوبی واقفند که این هواپیما چه اطلاعات تکنولوژیکی ذی قیمتی با خود دارد.
حتی یاهو هم این تصویر رو توی صفحه اولش قرارداده...