آخرین آپ سال1390
سلام دوستان گلم
ازتون انتظار ندارم که این آپ به نسبت طولانی رو تا ته بخونید،هدفم از نوشتنشون فقط این بود که یکم از گذشته ام یاد کنم،همین و بس.
روز های آغازین این سال روزهای خوبی واسه من و خانوادم نبود، به دلیل بیماری پدرم،یادمه سال تحویل 2:50 شب بود
و پدرم تو بیمارستان بخاطر بیماری قلبیش بستری بود و ما اجازه ملاقات نداشتیم و مجبور شده بودیم با بدبختی یکی دوساعت قبل تحویل سال بریم پیشش
خلاصه،خیلی ضدحال بود اما تا13 فروردین به لطف خدا بابام سرپا شد و سیزده به درنسبتا" خوبی داشتیم .
من و بابام و مامانم و داداشم و زنشو خواهرم و شوهرش و خواهر زادم!
خیلی خوش گذشت بهمون،جاتون خالی!
خلاصه من تو این مدت برای کنکورم هم درس میخوندم،اما بخاطر اوضاع خانواده و یک سری از مسایل نتیجه آزمون های آزمایشیم نسبت به گذشته خیلی بدتر شده بود
اما من تلاش خودمو میکردم و به لطف خدا امیدوار بودم تا اینکه روز موعود یعنی کنکور فرا رسید
صبح کنکور پدرم منو به محل امتحان رسوند ،اصلا استرس نداشتم نه اینکه برام مهم نباشه ها،بخاطر اینکه 5 سال تو موسسه بووووق بودم و هر دو هفته امتحان میدادم!!
فکر کنم اسم موسسه رو فهمیدین!
خلاصه کنکورو دادم رفت، نتیجه نهایی که اومد دیدم تو دانشگاه مازندران تونستم تو رشته شیمی گرایش محض دوره روزانه قبول شم،یادمه صبح زود بود،خیلی خوشحال شدم
شاید خیلیا بگن 5 سال میرفتی فلان جا اونوقت به این راضی شدی؟؟
بله
من خیلی خوشحال بودم که از یک مدرسه خیلی معمولی،شایدم کمتر از معمولی،با مریضی پدرم که تاثیر مستقیم روم میزاشت و یکمم شیطونی کردنم تو یه دانشگاه دولتی تو شهر خودم که از خیلی از دانشگاه ها مخصوصا تو رشته شیمی سر تره قبول شم.
دیگه اینکه امسال موفق شدم گواهی ناممو بگیرم(البته آزمون شهر رو بار اول افتادم چون سرهنگش مثل گودزیلا بود اما بار دوم گرفتم)
و خیلی از شکست ها و موفقیت های دیگه ای که اینجا جاش نیس بگم!!!
برجسته ها رو گفتم دیگه!
دیگه همین
بیایید برای شادی روح همه کسانی که پارسال تو همین لحظات کنار عزیزانشون بودند و حالا زیر خروار ها خاک خوابیدن یه فاتحه بخونیم...
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار
- ۹۰/۱۲/۲۵