عبرت
شنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۰، ۰۹:۳۲ ق.ظ
زنده دلى در صف افسردگان رفت به همسایگى مردگان
حرفِ فنا خواند ز هر لوح پاک روح بقا جست ز هر روح پاک
کارشناسى پى تفتیش حال کرد از او بر سرِ راهى سؤال
کاین همه از زنده رمیدن چرا؟ رخت سوى مرده کشیدن چرا؟
گفت پلیدان به مغاک اندرند پاک نهادان ته خاک اندرند
مرده دلانند به روىِ زمین بهرِ چه با مرده شوم همنشین؟
همدمى مرده دهد مردگى صحبت افسرده دل افسردگى!
زیر گِل آنان که پراکنده اند گرچه به تن مرده، به دل زنده اند
مرده دلى بود مرا پیش از این بسته هر چون و چرا پیش از این
زنده شدم از نظر پاکشان آب حیات است مرا خاکشان!
- ۹۰/۱۱/۰۸