روزای بارونی قطره های بارون رو بشمار
اگه بند اومد روی رفاقت من حساب کن ، نه کم میاد و نه بند میاد . . .
«««««««««««««««««««««««««««««
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی / به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه من / به که گویم که تو باران زمستان منی . . .
«««««««««««««««««««««««««««««
میدانم که می مانی و از قلبم بیرون نمیروی
پس لااقل باران را بهانه کن ، دارد باران می آید . . .
«««««««««««««««««««««««««««««
به هنگام نکوهش هنگامه باران ، به بهره اش نیز بیاندیش . . .
«««««««««««««««««««««««««««««
چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است
مثل همین باران بی سوال
که هی می بارد
که هی اتفاق آرام و شمرده شمرده می بارد!
«««««««««««««««««««««««««««««
باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است که می گویم:
من تنها نیستم , تنها منتظرم
«««««««««««««««««««««««««««««
پنجره ی باران خورده ات را باز کن
چند سطر پس از باران
چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده
دلم برایت تنگ است
- ۰ نظر
- ۱۸ آبان ۹۰ ، ۰۸:۵۵