شیمی کَده

آموزش شیمی و علوم

شیمی کَده

آموزش شیمی و علوم

شیمی کَده

تمام مطالب این وب تقدیم به روح آسمانی پدرم که یادش پرچم صلحیست به وقت شورش دلتنگی...

۱۶ مطلب در آبان ۱۳۹۰ ثبت شده است

۳۰
آبان
۹۰

یک روز در اسپانیا در یک دبیرستان معلم کلاس از بچه ها خواست تا تمام کارهایی که نمی توانند انجام دهند روی برگه ای بنویسند و در جعبه ای که قبلا آن را درست کرده بود بیندازند

 

بچه ها با اشتیاق شروع به نوشتن کردند تا اینکه تمام نمی توانم ها در جعبه انداخته شد.

معلم کلاس به همراه بچه ها یک مراسم خاکسپاری طبق سنت شهرشان برای جعبه انجام داد تا اینکه مراسم خاکسپاری تمام شد!

فردای آن روز وقتی بچه ها به کلاس وارد شدند متوجه شدند اعلامیه ای در مورد مراسم دیروز به دیوار کلاس زده شده بود!!

معلم وارد کلاس شد و سوالی از یکی از پسر بچه ها پرسید اما آن پسر گفت نمی توانم به آن پاسخ دهم!!

اینجا بود که معلم با دست به اعلامیه اشاره کرد و گفت همین دیروز بود که تمام نمی توانم ها مرد و به خاک سپرده شد... .

نتیجه گیری رو به عهده خواننده های عزیز میزارم

تا بعد...

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۷
آبان
۹۰

شریف ترین دلها دلی است که اندیشه ی آزار کسان درآن نباشد. زرتشت

 

چارلی چاپلین: خوشبختی فاصله این بدبختی است تا بدبختی دیگر.

روزی روزگاری اهالی یه دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند, در روز موعود همه مردم برای مراسم دعا در محلیجمع شدند و تنها یک پسر بچه با خودش چتر آورده بود و این یعنی ایمان.

بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می روید.

وقتی که زندگی برات خیلی سخت شد، یادت باشه که دریای آروم، ناخدای قهرمان نمی‌سازه.

همیشه به کسی فکر کن که تو رو دوست دارد، نه کسی که تو دوستش داری

اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.

موفق کسی است که با آجرهایی که بطرفش پرتاب می شود، یک بنای محکم بسازد

انیشتین: اگر انسان ها در طول عمر خویش میزان کارکرد مغزشان یک میلیونیوم معده شان بود اکنون کره زمین تعریف دیگری داشت

تا چیزی از دست ندهی چیز دیگری بدست نخواهی آورد این یک هنجارهمیشگی است

زن مخلوقی است که عمیق تر میبیند و مرد مخلوقی است که دورتر را میبیند

زندگی تاس خوب آوردن نیست، تاس بد را خوب بازی کردنه

خوشبخت ترین فرد کسی است که بیش از همه سعی کند دیگران را خوشبخت سازد

 

زندگی مثل دوچرخه سواری می مونه .. واسه حفظ تعادلت همیشه باید در حرکت باشی

جرج آلن: اگر کسی را دوست داری، به او بگو. زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته می‌مانند، می‌شکنند

میان انسان و شرافت رشته باریکی وجود دارد و اسم آن قول است

 

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۲
آبان
۹۰

عید غیر خم ر به همه تبریک میگم مخصوصا سادات عزیز...

 

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۰
آبان
۹۰

  

 

 

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۸
آبان
۹۰

روزای بارونی قطره های بارون رو بشمار
اگه بند اومد روی رفاقت من حساب کن ، نه کم میاد و نه بند میاد . . .


«««««««««««««««««««««««««««««


به که گویم که تو منزلگه چشمان منی / به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه من / به که گویم که تو باران زمستان منی . . .


«««««««««««««««««««««««««««««


میدانم که می مانی و از قلبم بیرون نمیروی
پس لااقل باران را بهانه کن ، دارد باران می آید . . .


«««««««««««««««««««««««««««««


به هنگام نکوهش هنگامه باران ، به بهره اش نیز بیاندیش . . .


«««««««««««««««««««««««««««««


چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است
مثل همین باران بی سوال
که هی می بارد
که هی اتفاق آرام و شمرده شمرده می بارد!


«««««««««««««««««««««««««««««


باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است که می گویم:
من تنها نیستم , تنها منتظرم


«««««««««««««««««««««««««««««


پنجره ی باران خورده ات را باز کن
چند سطر پس از باران
چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده
دلم برایت تنگ است

 

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۷
آبان
۹۰

سلام

 

امروز لینک دانلود توضیح المسایل آیت الله مکارم شیرازی رو واسه دانلود گذاشتم

حجمش فقط۱.۳۶۱ مگا بایته

دانلود

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۵
آبان
۹۰

چند تا عکس...

 

 


 

 


 

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۱
آبان
۹۰

3 ساله که بودم فکر می کردم پدرم هر کاری رو می تونه انجام بده .

5 ساله که بودم فکر می کردم پدرم خیلی چیزها رو می دونه .

6 ساله که بودم فکر می کردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.

8 ساله که شدم ، گفتم پدرم همه چیز رو هم نمی دونه.

10 ساله که شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها که پدرم بچه بود همه چیز با حالا کاملاً فرق داشت.

12ساله که شدم گفتم ! خب طبیعیه ، پدر هیچی در این مورد نمی دونه .... دیگه پیرتر از اونه که بچگی هاش یادش بیاد.

14 ساله که بودم گفتم : زیاد حرف های پدرمو تحویل نگیرم اون خیلی اُمله .

16 ساله که شدم دیدم خیلی نصیحت می کنه گفتم باز اون گوش مفتی گیر اُورده .

18 ساله که شدم . وای خدای من باز گیر داده به رفتار و گفتار و لباس پوشیدنم همین طور بیخودی به آدم گیر می ده عجب روزگاریه .

21 ساله که بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأیوس کننده ای از رده خارجه .

25 ساله که شدم دیدم که باید ازش بپرسم ، زیرا پدر چیزهای کمی درباره این موضوع می دونه زیاد با این قضیه سروکار داشته .

30 ساله بودم به خودم گفتم بد نیست از پدر بپرسم نظرش درباره این موضوع چیه هرچی باشه چند تا پیراهن از ما بیشتر پاره کرده و خیلی تجربه داره .

40 ساله که شدم مونده بودم پدر چطوری از پس این همه کار بر میاد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره .

45 ساله که شدم ... حاضر بودم همه چیز رو بدم که پدر برگرده تا من بتونم باهاش دربارة همه چیز حرف بزنم ! اما افسوس که قدرشو ندونستم ...... خیلی چیزها می شد ازش یاد گرفت !

حالا اگه اون هست و تو هم هستی یه خورده ......

 

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۰
آبان
۹۰

تحقیق در باره برزخ رو که خودم تهیه کردم رو واسه دوستام گذاشتم تا دانلود کنن

شنبه آینده باید تو کلاس اندیشه سلامی کنفرانسش بدم

امیدوارم جلوی هم دانشکده ای هام ضایع نشم و از پسش بر بیام!

 

دانلود

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۰
آبان
۹۰

سلام

امروز یه نسخه کتاب الکترونیکی قرآن مجید رو واسه دانلود گذاشتم که حجمش 2.89 مگابایته - تازه ترجمه ی انگلیسی هم داره

اگه دوست دارین یه نسخه الکترونیکی کاملا رایگان و بدون محدودیت نصب از قرآن مجید رو توی کامپیوتر داشته باشین فرصت مناسبیه، خلاصه اگه دانلود کردین منم فراموش نکنین!

التماس دعا

دانلود

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۰
آبان
۹۰

 از سوسک می ترسیم، ولی از له کردن کسییک (شخصیت) دیگران مانند سوسک نمی ترسیم؛ از تارتنک (عنکبوت) می ترسیم، ولی از اینکه همه زندگی مان تنسته (تار عنکبوت) ببندد نمی ترسیم؛ از خوب سرخ نشدن غرمج سبزی (قرمه سبزی) می ترسیم، ولی از سرخ شدن آدم ها از شرمندگی نمی ترسیم؛ از سرما خوردگی می ترسیم، ولی از سرخورده کردن دوستان مان نمی ترسیم؛ از شکستن لیوان می ترسیم، ولی از شکستن دل ادم ها نمی ترسیم

بند تمبونتیم، ولمون کنی هم ما میریم هم آبروتو می بریم

بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و زن دومشون رو مدیون موفقیت شون !!!!!؟؟؟

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۰
آبان
۹۰

روزی فتحعلی شاه به توسن خان ترکمن گفت:روزی که ریش تقسیم می کردند تو کجا بودی که سهمت را بگیری. توسن خان فورا در جواب گفت:قربان در ان وقت به طلب عقل رفته بودم
 

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۰۹
آبان
۹۰

 

 

چشمه اول
یکى از علماى یهود نزد والى آمد و گفت: آیا تو جانشین پیامبر این امت هستى؟ او گفت: آرى. یهود گفت که ما در تورات دیده ایم که جانشینان پیامبران در میان امت آنان، دانشمندترین آنان است. پس مرا آگاه کن که خداى تعالى کجاست، آیا در زمین است یا در آسمان؟
او گفت: او در آسمان و برعرش است. یهودى گفت در این صورت زمین از وجود خدا خالیست و بنا به قول تو در جایى هست و در جایى نیست.
والى برآشفت و گفت: از نزد من دور شو وگرنه تو را مى کشم! یهودى در حال تعجب از این سخن از نزد وى دور شد. در همین حال على(ع) از مقابل او عبور کرد و فرمود: اى یهودى، آنچه پرسیدى و آن چه در پاسخ شنیدى من مى دانستم. ما مى گوییم خداى عزوجل جا و مکان را آفرید و براى او جا و مکانى نیست و بالاتر از این است که مکانى او را در برگیرد بلکه او هر آن چه را که در مکان است فراگرفته است و چیزى وجود ندارد که از حیطه تدبیر او بیرون باشد و براى تأیید صحت آن چه گفتم از کتاب خود شما خبر مى دهم و اگر دانستى که درست است آیا ایمان مى آورى؟
یهودى گفت: آرى
فرمود: آیا در بعضى کتاب هاى خود ندیده اید که روزى موسى بن عمران نشسته بود، ناگاه فرشته اى از جانب شرق نزد او آمد و موسى از او پرسید از کجا آمدى؟ گفت: از جانب خداى عزوجل و فرشته اى از سوى مغرب سوى او آمد. موسى بدو گفت از کجا آمدى؟ گفت از نزد خداى عزوجل. آنگاه فرشته دیگرى نزد او آمد و گفت از آسمان هفتم و از نزد خداى عزوجل آمده ام و سپس فرشته اى دیگر آمد و گفت از زمین هفتم و از جانب خداى عزوجل آمده ام. موسى(ع) گفت: منزه است آن خدایى که جایى از او خالى نیست و به همه جا نزدیک است. یهودى گفت: گواهى مى دهم که این سخن حق است و باز گواهى مى دهم که تو سزاوارترى به جانشینى پیامبرت.
چشمه دوم
پس از رحلت پیامبر(ص) جماعتى از یهودیان به مدینه آمده و گفتند در مورد «اصحاب کهف» قرآن شما مى گوید که اصحاب کهف سیصد و نه سال در غار خوابیدند در صورتى که در تورات باقى ماندن آن ها در غار سیصد سال قید شده و این دو با هم مغایرت دارند.
در برابر این اشکال و ایراد نه تنها خلیفه بلکه همه صحابه از پاسخگویى عاجز ماندند. بالاخره دست توسل به دامان حلال مشکلات على(ع) زدند. حضرت فرمود: خلاف و تضادى در بین نیست زیرا از نظر تاریخ آن چه نزد یهود معتبر است، سال شمسى است و در نزد عرب سال قمرى است وتورات به لسان یهود نازل شده و قرآن به لسان عرب و سیصد سال شمسى، سیصد و نه سال قمرى است.
چشمه سوم
مردى شخصى را کشته بود. خانواده مقتول شکایت نزد حاکم بردند. او دستور داد قاتل را در اختیار پدر مقتول گذارند تا به حکم قصاص او را به قتل رساند، پدر مقتول دو ضربت سخت بر آن مرد زد و یقین به مرگ او نمود ولى چون رمقى از حیات داشت، کسان وى از او پرستارى کردند و مدارا نمودند تا پس از شش ماه بهبودى کامل یافت. پدر مقتول روى او را در بازار دید تعجب کرد و چون نیک شناخت، گریبانش را گرفت و نزد حاکم آورد. او براى بار دوم دستور داد که سر از تن او برگیرند. قاتل از على(ع) استغاثه نمود آن حضرت فرمود: این چه حکمى است که بر این مرد مى کنى؟
حاکم گفت: یااباالحسن این شخص قاتل پسر اوست و به حکم «النفس بالنفس» باید کشته شود. حضرت فرمود آیا مى شود کسى را دو بار کشت؟ او متحیر ماند و سکوت کرد.
آنگاه على(ع) به پدر مقتول گفت: مگر قاتل پسرت را با دو ضربه نکشتى؟ عرض کرد کشتم ولى او زنده شد و اگر مجدداً او را نکشم خون پسرم هدر مى شود!
على (ع) فرمود: در این صورت باید آماده شوى اول به قصاص دو ضربتى که به او زدى او هم دو ضربت به تو بزند، آنگاه اگر تو زنده ماندى او را بکش!
پدر مقتول گفت: یا اباالحسن آیا قصاص از مرگ سخت تر است و من از این موضوع درگذشتم. آنگاه با هم مصالحه نموده و آشتى کردند

منبع

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۰۹
آبان
۹۰

 

 

چشمه اول
یکى از علماى یهود نزد والى آمد و گفت: آیا تو جانشین پیامبر این امت هستى؟ او گفت: آرى. یهود گفت که ما در تورات دیده ایم که جانشینان پیامبران در میان امت آنان، دانشمندترین آنان است. پس مرا آگاه کن که خداى تعالى کجاست، آیا در زمین است یا در آسمان؟
او گفت: او در آسمان و برعرش است. یهودى گفت در این صورت زمین از وجود خدا خالیست و بنا به قول تو در جایى هست و در جایى نیست.
والى برآشفت و گفت: از نزد من دور شو وگرنه تو را مى کشم! یهودى در حال تعجب از این سخن از نزد وى دور شد. در همین حال على(ع) از مقابل او عبور کرد و فرمود: اى یهودى، آنچه پرسیدى و آن چه در پاسخ شنیدى من مى دانستم. ما مى گوییم خداى عزوجل جا و مکان را آفرید و براى او جا و مکانى نیست و بالاتر از این است که مکانى او را در برگیرد بلکه او هر آن چه را که در مکان است فراگرفته است و چیزى وجود ندارد که از حیطه تدبیر او بیرون باشد و براى تأیید صحت آن چه گفتم از کتاب خود شما خبر مى دهم و اگر دانستى که درست است آیا ایمان مى آورى؟
یهودى گفت: آرى
فرمود: آیا در بعضى کتاب هاى خود ندیده اید که روزى موسى بن عمران نشسته بود، ناگاه فرشته اى از جانب شرق نزد او آمد و موسى از او پرسید از کجا آمدى؟ گفت: از جانب خداى عزوجل و فرشته اى از سوى مغرب سوى او آمد. موسى بدو گفت از کجا آمدى؟ گفت از نزد خداى عزوجل. آنگاه فرشته دیگرى نزد او آمد و گفت از آسمان هفتم و از نزد خداى عزوجل آمده ام و سپس فرشته اى دیگر آمد و گفت از زمین هفتم و از جانب خداى عزوجل آمده ام. موسى(ع) گفت: منزه است آن خدایى که جایى از او خالى نیست و به همه جا نزدیک است. یهودى گفت: گواهى مى دهم که این سخن حق است و باز گواهى مى دهم که تو سزاوارترى به جانشینى پیامبرت.
چشمه دوم
پس از رحلت پیامبر(ص) جماعتى از یهودیان به مدینه آمده و گفتند در مورد «اصحاب کهف» قرآن شما مى گوید که اصحاب کهف سیصد و نه سال در غار خوابیدند در صورتى که در تورات باقى ماندن آن ها در غار سیصد سال قید شده و این دو با هم مغایرت دارند.
در برابر این اشکال و ایراد نه تنها خلیفه بلکه همه صحابه از پاسخگویى عاجز ماندند. بالاخره دست توسل به دامان حلال مشکلات على(ع) زدند. حضرت فرمود: خلاف و تضادى در بین نیست زیرا از نظر تاریخ آن چه نزد یهود معتبر است، سال شمسى است و در نزد عرب سال قمرى است وتورات به لسان یهود نازل شده و قرآن به لسان عرب و سیصد سال شمسى، سیصد و نه سال قمرى است.
چشمه سوم
مردى شخصى را کشته بود. خانواده مقتول شکایت نزد حاکم بردند. او دستور داد قاتل را در اختیار پدر مقتول گذارند تا به حکم قصاص او را به قتل رساند، پدر مقتول دو ضربت سخت بر آن مرد زد و یقین به مرگ او نمود ولى چون رمقى از حیات داشت، کسان وى از او پرستارى کردند و مدارا نمودند تا پس از شش ماه بهبودى کامل یافت. پدر مقتول روى او را در بازار دید تعجب کرد و چون نیک شناخت، گریبانش را گرفت و نزد حاکم آورد. او براى بار دوم دستور داد که سر از تن او برگیرند. قاتل از على(ع) استغاثه نمود آن حضرت فرمود: این چه حکمى است که بر این مرد مى کنى؟
حاکم گفت: یااباالحسن این شخص قاتل پسر اوست و به حکم «النفس بالنفس» باید کشته شود. حضرت فرمود آیا مى شود کسى را دو بار کشت؟ او متحیر ماند و سکوت کرد.
آنگاه على(ع) به پدر مقتول گفت: مگر قاتل پسرت را با دو ضربه نکشتى؟ عرض کرد کشتم ولى او زنده شد و اگر مجدداً او را نکشم خون پسرم هدر مى شود!
على (ع) فرمود: در این صورت باید آماده شوى اول به قصاص دو ضربتى که به او زدى او هم دو ضربت به تو بزند، آنگاه اگر تو زنده ماندى او را بکش!
پدر مقتول گفت: یا اباالحسن آیا قصاص از مرگ سخت تر است و من از این موضوع درگذشتم. آنگاه با هم مصالحه نموده و آشتى کردند

منبع

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۰۷
آبان
۹۰

جارو برقی با اینکه میدونه زباله راه نفسشو میبنده بازم هورتش میکشه .

جارو برقیتم آشغال!!!!

 

×××××××××××××××××

 

تو صحرای قلبم تو تنها شتری

 

×××××××××××××××××


 

کش شلوارتم رفیق ولم کن تا آبروتو ببرم

 

×××××××××××××××××

 

صفای ما پابرهنه ها میدونی چیه؟

اینه که هیچ ریگی به کفشمون نیست

 

×××××××××××××××××

 

پوست موز زیر پاتم ، حال میکنم اگه افتخار بدی پاتو بذاری روم.

 

×××××××××××××××××

 

این منم دادا ( a )
اینم شومایی ( A )
گرفتی مطلبو ؟
دادا منظورم اینه که کوچیکتیم

 

×××××××××××××××××

 

بند کفشتیم گره بزن خفه شیم

 

×××××××××××××××××

 

غم تو چشاتم ... گریه کنی غرق میشم !
چشام کورشه تا غمتو نبینم انگوری !

 

×××××××××××××××××

 

لوطی تو برو لقمه خود گاز بزن

کم پشت سر خلق خدا ساز بزن !

 

×××××××××××××××××

 

چاک لباتم بخند فنا شیم

 

×××××××××××××××××

 

الهی میدون بشی...وانت بشم ...دورت بگردم!

 

×××××××××××××××××

 

آبمیوه صداتم ، چرخ کرده نگاتم ، قربون اون چشاتم ،

کشته خندهاتم ، من مرده حیاتم ، تا عمر دارم فداتم ،

بعد از مرگم خاک پاتم ، تا هستی خاطرخاتم

 

×××××××××××××××××

 

چروک لباستم اتوو بزنی فنا شدم
سوراخ جورابتم کوک بزنی هلاک شدم!!

 

×××××××××××××××××

 

علف زیر پاتیم.

یه وقت خر نشی بخوریمون!!!

 

×××××××××××××××××

 

سوزن رفاقت در تیوپ قلبم فرو رفت و گفت: فییییییییییس

تازه فهمیدم پنچرتم رفیق!

 

×××××××××××××××××

 

هی لوتی سه راه بیشتر نداری:

۱ـ با من باشی

۲- با تو باشم

۳- توافق کنیم که با هم باشیم!

 

×××××××××××××××××

 

به سلامتی رفیقی که وقتی میره رو ترازو، معرفتش از وزنش بیشتره.

 

×××××××××××××××××

 

ذغال قلیونتم رفیق! میسوزم تا بسازمت!!!

 

×××××××××××××××××

 

تریپ جدید مرام :

کلنگتم عمله !!

 

×××××××××××××××××

 

سلامی به گرمی اش رشته که با پیازداغ روش نوشته :

"مرامت منو کشته"

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۰۷
آبان
۹۰

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.