شیمی کَده

آموزش شیمی و علوم

شیمی کَده

آموزش شیمی و علوم

شیمی کَده

تمام مطالب این وب تقدیم به روح آسمانی پدرم که یادش پرچم صلحیست به وقت شورش دلتنگی...

بهشت

سه شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۹:۰۴ ق.ظ

مردی با اسب و سگش در جاده ای ره می رفتند. هنگم عبور از کنار رخت عظیمی ، صاعقه ای فرو آم و همه را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا  را ترک کرده است، و همچنان با و جانورش پیش رفت ؛ پیاده روی درازی بود ، تپه بلندی بو ، آفاب تندی بود ، عرق می ریختند  به شدت تشنه بودند ، ر یک پیچ جاه ، دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می شد ، در وسط آن چشمه ای بود که آب زلالی از آن جاری بود.

رهگذر ر به مرد دروازه بان کرد:

-          روز بخیر.                              دروازه بان پاسخ داد: روز بخیر.

-           این جا کجاست که اینقدر قشنگ است؟

-          این جا بهشت است.

-          چه خوب که بهشت رسیدیم  خیلی تشنه ایم.

روازه بان به چشمه اشاره کرد و گفت : می توانید وارد شوید و هر چقدر دلتان می خواهد آب بنوشید.

-          سب و سگم هم تشنه هستند.             نگهبان گفت: واقعا متاسفم. ورود جانوران به اینجا ممنوع است.

مرد خیلی نا امید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود به تنهایی آب بنوشد؛ از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند ، به مزرعه ای رسیدند راه ورود به این مزرعه ، روازه قدیمی بود که به یک جاه خاکی با درختانی در دو طرفش باز می شد. مری در زیر سایه درخت ها راز کشیده بو و صورتش را با کلاهی پوشانده بود ، حتمالا خوابیده بود.

مسافر گفت روز بخیر.

مرد با سرش جواب داد.

-          ما خیلی تشنه ایم، من ،اسبم و سگم.

مرد به جایی اشاره کرد و گفت : میان آن سنگ ها چشمه ای است. می توانید هر قدر که بخواهید بنوشید.

مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگی شان را فرو نشاندند.

مسافر برگشت تا از مرد تشکر کند.         مر گفت : هروقت دوست داشتید بر گرید.

-          فقط می خواهم بدانم ، نام اینجا چیست؟

-          بهشت.

-          بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!

-          آنجا بهشت نیست ، دوزخ است.

مسافر حیران ماند : بای جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنن!  این اطلاعات غلط می تواند باعث سر درگمی زیادی بشود!

-          بر عکس ؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می کند. چون تمام آن هایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همان جا میمانند.

                                                  ((از کتاب شیطن و دوشیزه پریم ؛ اثر پائولوکوئلیو))

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی