شیمی کَده

آموزش شیمی و علوم

شیمی کَده

آموزش شیمی و علوم

شیمی کَده

تمام مطالب این وب تقدیم به روح آسمانی پدرم که یادش پرچم صلحیست به وقت شورش دلتنگی...

بایگانی
۰۶
بهمن
۹۰

مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود.ناگهان پسر ۴ ساله اش سنگی برداشت وبا آن چند خط روی بدنه ماشین کشید.مرد با عصبانیت دست پسرش را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد. او بدون اینکه متوجه باشد، با آچار فرانسه ای که دردستش داشت، این کار را می کرد!

 

 

در بیمارستان، پسرک به دلیل شکستگی های متعدد، انگشتانش را ازدست داد. وقتی پسرک پدرش را دید …

با نگاهی دردناک پرسید: بابا!! کی انگشتانم دوباره رشد میکنند؟

مرد بسیار غمگین شد و هیچ سخنی بر زبان نیاورد..

او به سمت ماشینش برگشت و از روی عصبانیت چندین بار با لگد به آن ضربه زد. در حالی که ازکرده خود بسیار ناراحت و پشیمان
بود، به خط هایی که پسرش کشیده بود نگاه کرد. پسرش نوشته بود:

«« دوستت دارم بابایی»»

…..

…..

روز بعـــــد آن مــــــــرد خودکشـــــــــــی کــــــرد!!

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۰۳
بهمن
۹۰

دید مجنون دختری مست و ملنگ

در خیابان با جوانانی مشنگ

 

خوب دقت کرد در سیمای او

دید آن دختر بُود لیلای او

 

با دلی پردرد گفتا این چنین

حرف ها دارم بیا (پیشم بشین)

 

من شنیدم تازگی چت می کنی

با جوانی اهل تربت می کنی

 

نامه های عاشقانه می دهی

با ایمیل از ( توی) خانه می دهی

 

عصرها اطراف میدان ونک

می پلاسی با جوانان ونک

 

موی صاف خود مجعد می کنی

با رپی ها رفت و آمد می کنی

 

 

بینی خود را نمودی چون مویز

جای لطفاً نیز می گویی (پلیز)

 

خرمن مو را چرا آتش زدی؟

زیر ابرو را چرا آتش زدی؟

 

چشم قیس عامری روشن شده

دختری چون تو مثال زن شده

 

دامن چین چین گلدارت چه شد؟

صورت همچون گل ِ نارت چه شد؟

 

ابروی همچون هلالت هم پرید؟

آن دل صاف و زلالت هم پرید؟

 

قلب تو چون آینه شفاف بود

کی در آن یک ذرّه ( شین و کاف) بود

 

دیگر آن لیلای سابق نیستی

مثل سابق صاف و عاشق نیستی

 

قبلنا عشق تو صاف و ساده بود

مهر مجنون در دلت افتاده بود

 

تو مرا بهر خودم می خواستی

طعنه ها کی می زدی از کاستی؟

 

زهرماری هم که گویا خورده ای

آبروی هرچه دختر برده ای

 

رو به مجنون کرد لیلا گفت : هان

سورۀ یاسین درِ ِگوشم نخوان

 

تو چه داری تا شوم من چاکرت؟

مثل قبلن ها شوم اسپانسرت ؟

 

خانه داری ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمیر

یا برو دیوانه ای دیگر بگیر

 

ریش و پشم تو رسیده روی ناف

هستی از عقل و درایت هم معاف

 

آن طرف اما جوان و خوشگل است

بچه پولدار است گرچه که ول است

 

او سمندی زیر پا دارد ولی

تو به زحمت صاحب اسب شـَلی

 

خانه ات دشت و بیابان خداست

خانۀ او لااقل آن بالاهاست

 

با چنین اوضاع و احوالت یقین

خوشه ات یک می شود ، حالا ببین

 

او ولی با این همه پول و پله

خوشۀ سه می شود سویش یله

 

گرچه راحت هست از درک و شعور

پول می ریزد به پای من چه جور

 

عشق بی مایه فطیر است ای بشر

گرچه باشی همچو یک قرص قمر

 

عاشق بی پول می خواهم چکار

هی نگو عشقم ، عزیزم ، زهر مار

 

راست می گویند، تو دیوانه ای

با اصول عاشقی بیگانه ای

 

این همه اشعار می گویی که چه؟

دربیابان راه می پویی که چه؟

 

بازگرد امروز سوی کوه و دشت

دورۀ عشاق تاریخی گذشت

 

تازه شیرین هم سر ِ عقل آمده

قید فرهاد جـُلمبر! را زده

 

یا همین عذار شده شکل گوگوش

کرده از سرتا نوک پایش روتوش

 

با جوانان رپی دم خور شده

نان وامق کاملاً آجر شده

 

ویس هم داده به رامین این پیام

بین ما هرچه که بوده شد تمام

 

پس ببین مجنون شده دنیا عوض

راه تهرن را نکن هرروزه گز

 

اکس پارتی کرده ما را هوشیار

گرچه بعدش می شود آدم خمار

 

بیخیال من برو کشکت بساب

چون مرا هرگز نمی بینی به خواب

 

گفت با «جاوید» مجنون این چنین:

حال و روز لیلی ما را ببین

 

بشکند این « دست شور بی نمک»

کرده ما را دختر قرتی اَنک

 

حال که قرتی شده لیلای من

نیست دیگر عاشق و شیدای من

 

می روم من هم پی ( کیسی ) دگر

تا رود از کله ام عشقش به در

 

فکر کرده تحفه اش آورده است

یا که قیس عامری یک برده است

 

آی آقای نظامی شد تمام

قصۀ لیلی و مجنون ، والسلام

 

خط بزن شعری که در کردی زما

چون شده لیلای شعرت بی وفا

 

علیرضاجون ممنون

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۰۳
بهمن
۹۰

روزی بزرگان ایرانی وموبدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران زمین نیایش کند و ایشان اینگونه فرمود :

خداوندا ، اهورا مزدا ، ای بزرگ آفریننده این سرزمین بزرگ، سرزمینم ومردمم را از دروغ و دروغگویی به دور بدار…!

پس از اتمام نیایش عده ای در فکر فرو رفتند و از شاه ایران پرسیدند که چرا این گونه نیایش نمودید؟!

فرمودند : چه باید می گفتم؟

یکی گفت : برای خشکسالی نیایش مینمودید !

کوروش بزرگ فرمودند: برای جلو گیری از خشکسالی انبارهای آذوقه وغلات می سازیم…

دیگری اینگونه گفت : برای جلوگیری از هجوم بیگانگان نیایش می کردید !

پاسخ شنید : قوای نظامی را قوی میسازیم واز مرزها دفاع می کنیم…

عده ای دیگر گفتند : برای جلوگیری از سیلهای خروشان نیایش می کردید !

پاسخ دادند : نیرو بسیج میکنیم وسدهایی برای جلوگیری از هجوم سیل می سازیم…

وهمینگونه پرسیدند وبه همین ترتیب پاسخ شنیدند…

تا این که یکی پرسید : شاهنشاها ! منظور شما از این گونه نیایش چه بود؟!

کوروش تبسمی نمود واین گونه پاسخ داد :

من برای هر پرسش شما ، پاسخی قانع کننده آوردم ولی اگر روزی یکی از شما نزد من آید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از آن باخبر

گردم واقدام نمایم؟!

پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی آورند ودروغ را از سرزمینمان دور سازیم که هر عمل زشتی صورت گیرد ، اولین دلیل آن دروغ است…

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۰۳
بهمن
۹۰

کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت .

همه خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد . پولهای خرد را که هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد .

وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشید آقا ! یه کمربند می خواستم . آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست … .

- به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، …

پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .

- فرقی نداره . فقط … ، فقط دردش کم باشه !

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۰۳
بهمن
۹۰

روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد!
تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت:
من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر میکنم!
در حقیقت من آن را زنده می کنم! حال چطور درآمد سالانه ی من یک صدم شما هم نیست؟؟؟!!!!
جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت : اگر می خواهی درآمدت ۱۰۰برابر من شود اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!!!!

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۰۳
بهمن
۹۰

چند وقت پیش یه آقایی برای یه کاری چند باری به دفتر مراجعه کرد . شخص محترم و خوش برخوردی بود . یه روز ازم پرسید : آقای ….تو ازدواج کردی ؟

وقتی جواب منفی شنید دلیلش رو پرسید، گفتم : درس و کار ! اونم با ناراحتی جواب داد: آره! الان همه جوونا همینطوری شدن یکیش همین دختر من

که تا حالا کلی خواستگار داشته اما همش درس رو بهونه کرده ! بعد بهم گفت : حالا اگه بخوای خودم می تونم برات آستین بالا بزنم ! پیش خودم فکر

کردم حتما از من بخاطر رفتارم خوشش اومده و ازم بخواد که بیام خواستگاری دخترش ! گفتم : اتفاقا اگه شخصی باشه که با هم تفاهم داشته باشیم و

خودش هم برای ازدواج با من راضی باشه حرفی ندارم ! پرسید : ملاک تو برای ازدواج چیه ؟ منم خواستم یکم خوش شیرینی کنم گفتم : وا… ملاک

خاصی نیست هر چی شما صلاح بدونین !!! ایشون هم گفـت : همینه ! مشکل تو همینه که ازدواج رو به مسخره گرفتی و فکر می کنی که همه ملت

الاف تو هستن تا یکی دخترش رو بیاره دو دستی تحویل تو بده ! وگرنه اگه الان کور و علیل هم بودی ازدواج کرده بودی

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۰۱
بهمن
۹۰

 

 

جانی کوچولو با پدر و مادر و خواهرش سالی برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ رفته بودن به مزرعه. مادربزرگ یه تیرکمون به جانی داد تا باهاش بازی کنه. موقع بازی جانی به اشتباه یه تیر به سمت اردک خونگی مادربزرگش پرت کرد که به سرش خورد و اونو کشت

جانی وحشت زده شد...لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها قایم کرد. وقتی سرشو بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو ... دیده ... ولی حرفی نزد.

 

مادربزرگ به سالی گفت " توی شستن ظرفها کمکم کن" ولی سالی گفت: " مامان بزرگ جانی بهم گفته که میخواد تو کارای آشپزخونه کمک کنه" و زیر لبی به جانی گفت: " اردکه رو یادت میاد؟" ... جانی ظرفا رو شست

 

بعد از ظهر اون روز پدربزرگ گفت که میخواد بچه ها رو ببره ماهیگیری ولی مادربزرگ گفت :" متاسفانه من برای درست کردن شام به کمک سالی احتیاج دارم" سالی لبخندی زد و گفت:"نگران نباشید چونکه جانی به من گفته میخواد کمک کنه" و زیر لبی به جانی گفت: " اردکه رو یادت میاد؟"... اون روز سالی رفت ماهیگیری و جانی تو درست کردن شام کمک کرد.

 

چند روزی به همین منوال گذشت و جانی مجبور بود علاوه بر کارای خودش کارای سالی رو هم انجام بده. تا اینکه نتونست تحمل کنه و رفت پیش مادربزرگش و همه چیز رو بهش اعتراف کرد. مادربزرگ لبخندی زد و اونو در آغوش گرفت و گفت:" عزیزدلم میدونم چی شده. من اون موقع کنارپنجره بودم و همه چیزو دیدم اما چون خیلی دوستت دارم بخشیدمت. من فقط میخواستم ببینم تا کی میخوای به سالی اجازه بدی به خاطر یه اشتباه تو رو در خدمت خودش بگیره!"

 

****************************** **

 

گذشته شما هرچی که باشه، هرکاری که کرده باشید.. هرکاری که شیطان دایم اون رو به رختون میکشه ( دروغ، تقلب، ترس، عادتهای بد، نفرت، عصبانیت، تلخی و...) هرچی که هست... باید بدونید که خدا کنار پنجره ایستاه بوده و همه چیز رو دیده. همه زندگیتون، همه کاراتون رو دیده. اون میخواد که شما بدونید که دوستتون داره و شما رو بخشیده... فقط میخواد ببینه تا کی به شیطان اجازه میدید به خاطر این کارا شما رو در خدمت بگیره!
بهترین چیز درباره خدا اینه که هر وقت ازش طلب بخشایش میکنید نه تنها میبخشه بلکه فراموش هم میکنه.
همیشه به خاطر داشته باشید:

*خدا پشت پنجره ایستاده*

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۹
دی
۹۰
به انگشتانم که می نگرم به یادت می افتم ، چون عزیزانم انگشت شمارند
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند ، می گویند حساسیت فصلی است ، آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم .
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نفست باران است ، دل من تشنه ی باریدن ابر ، دل بی چتر مرا میهمان کن .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آسمونی رو دوست دارم که بارونش فقط واسه شستن غم های تو بباره .
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شاد بودن بهترین انتقامیست که میتوان از لحظات سخت زندگی گرفت ، تمام لحظه هایت سرشار از شادی باد .
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اینجا زمین است ، ساعت به وقت انسانیت خواب است ، دل عجب موجود سخت جانی است ! هزار بار تنگ میشود ، میشکند ، میسوزد ، میمیرد ! و باز هم میتپد .
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد ! امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی !
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
جای خالیت را نفس عمیق می کشم ، عطرت از تو باوفاتر است .
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سنگهایی که به دیوار فراق تو زدم ، کعبه میشد من اگر خانه بنا می کردم .
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از ما که گذشت ! ولی به دیگری موقتی بودنت را گوشزد کن تا از همان اول فکری به حال جای خالیت کند
  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۸
دی
۹۰
متن سوال: چرا ما خدایی را که نمی‌بینیم و صدایش را نمی‌شنویم و نمی‌توانیم با او صحبت کنیم‌، باید بپرستیم‌؟

 

متن پاسخ:

هر انسانی‌، براساس فطرت و عقل خود، در می‌یابد که باید به عبادت خدای متعال برخیزد; احساس بندگی‌، در همه انسان‌ها وجود دارد و این نیاز از بنده و مخلوق بودن انسان است‌. انسان‌، احساس نیاز به بندگی دارد. اصل بندگی و عبادت‌، دلیل‌ها و انگیزه‌های متعددی دارد که از جمله به انگیزه عقلی و فطری و عاطفی می‌توان اشاره نمود.(پیام قرآن‌، آیت الله ناصر مکارم شیرازی‌، ج 2، ص 25، دارالکتب الاسلامیة‌.)
قرآن مجید نیز در این که انسان باید چیزی را پرستش کند، زیاد بحث نکرده‌، چرا که یک احساس همیشگی انسان‌هاست‌، اما نکته مهم این است که انسان چه کسی را باید بپرستد؟ قرآن مجید نیز بر این پرسش‌، تأکید دارد که معبود انسان چه شرایطی باید داشته باشد، و آیا انسان حق دارد هر کسی را پرستش کند؟ انسان به دلیل آن که آزاد آفریده شده‌، جز در برابر آفریدگار خود، در برابر هیچ کس نباید سربندگی فرود آورد، چرا که او فقط بنده خداست‌.
قرآن مشرکان را که به جای خدا ، بت می‌پرستیدند، ملامت نموده‌، می‌فرماید: " قَال‌َ أَتَعْبُدُون‌َ مَا تَنْحِتُون‌َ ;(صافات‌،95) گفت‌: آیا چیزی را می‌پرستید که با دست خود می‌تراشید؟" و نیز می‌فرماید: " قَال‌َ أَفَتَعْبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللَّه‌ِ مَا لاَ یَنفَعُکُم‌ْ شَیْئا وَ لاَ یَضُرُّکُم‌ْ ;(انبیأ،66) آیا جز خدا چیزی را می‌پرستید که نه کم‌ترین سودی برای شما دارد و نه زیانی به شما می‌رساند؟"

"*أُف‌ٍّ لَّکُم‌ْ وَ لِمَا تَعْبُدُون‌َ مِن دُون‌ِ اللَّه‌ِ أَفَلاَ تَعْقِلُون‌َ*;(انبیأ،67) اف بر شما و آن چه جز خدا می‌پرستید! آیا اندیشه نمی‌کنید؟"عبادت یا برای امید به خیر و یا به علت امنیّت از شرّ است و غیر از خداوند نه خیری دارد و نه شری ; از این رو پرستش آنان بیهوده است‌.(تفسیر المیزان‌، علامه طباطبایی‌، ج 14، ص 302، جامعه مدرسین قم‌.)
خلاصه آن که پرستش تنها برای آفریدگار جهان است و خدای متعال ،تمام کمالات را داراست و هیچ نقصی نیز ندارد و لازمه چنین موجودی این است که ما نتوانیم آن را ببینیم‌، چرا که دیدن ما موجب نقص اوست‌; دیدن با چشم سر، شرایطی دارد; چیزی دیده می‌شود که در مکان و زمان و مادّی باشد و روشن است که این‌ها، برای وجود خدای متعال نقص به حساب نمی‌آید، چرا که از ویژگی های موجود مادی و مکانی آن است که در یک جا هست و در جای دیگر نیست.‌.
خدای متعال که به علّت آفریدگار بودن‌، حق‌ّ پرستش دارد، از همه نقص‌ها پاک است‌; از این رو، اصلاً نباید دیده شود، و خدایی که با چشم دیده شود، شایستگی پرستش ندارد. بقیه موارد هم این گونه است‌. خدای متعال با بشر سخن گفته و انسان‌ها نیز می‌توانند با او سخن بگویند، اما صحبت حضوری که رو در رو باشد، مستلزم نقص خداست و نقص بر خدای متعال‌، وارد نیست‌..
قرآن مجید در این باره می‌فرماید:« وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاء.....»;(شوری‌،51) و شایسته هیچ انسانی نیست که خدا با او سخن گوید، مگر از راه وحی یا از پشت حجاب‌، یا رسولی می‌فرستد و به فرمان او آن چه را بخواهد وحی می‌کند، چرا که او بلند مقام و حکیم است‌.."
ارتباط کلامی بین خدا و مردم هست‌، ولی دلیلی که در آخر آیه آمده است نشان می‌دهد، خدای متعال که از همه نقص‌ها پاک است و بر آفریده‌های خود برتری دارد، شأن او فراتر است از این که با مردم صحبت حضوری داشته باشد، چنان که مردم با یک‌دیگر دارند و به خاطر حکمتش‌، از راه وحی با مردم سخن می‌گوید و آن‌ها را به کمال و هدف خود می‌رساند.(تفسیر المیزان‌، علامه طباطبایی‌، ج 18، ص 74، جامعه مدرسین قم‌.)
خلاصه آن که خدایی را باید بپرستیم که جامع تمام کمالات بوده و هیچ گونه نقصی نداشته باشد، البته چنین موجودی نه دیده می‌شود و نه می‌توان با او رو در رو بسان مکالمات عرفی‌، سخن گفت‌. این نکته را نیز باید توجه داشت که به طور معمول این گونه پرسش‌ها که با نگرش مادّی به جهان هستی مطرح می‌شوند، در این مرز و بوم سابقه و عوامل خاص‌ّ تاریخی دارد و گرایش به مادی گرایی در غرب نیز عوامل خاص‌ّ خود را دارد و پرواضح است که مادّی گرایی پیش از آن که دلیل منطقی داشته باشد، علت دارد.در این زمینه‌، بسیار مناسب است که کتاب شهید مطهری را که در یک مقاله ماتریالیسم در ایران و در بخش‌هایی‌، علل گرایش به مادی گری را به طور مفصّل بیان کرده‌اند، مطالعه نمایید.(مجموعه آثار، شهید مطهری‌، ج 1، ص 440 به بعد، انتشارات صدرا.)
نکته مهم قابل توجه این که موجود مساوی با محسوس نیست‌; بخشی از موجودات‌، محسوسند و در مقابل‌، بخشی از آن‌ها با آن که از وجود واقعی برخوردارند، با حواس‌، درک شدنی نیستند و این اصل باید در تمام پرسش‌ها لحاظ شود که دایرة وجود را باید فراتر از محسوس دانست‌..
 
  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۸
دی
۹۰
متن سوال: خداوند در قرآن بارها مردان را به حوری های بهشتی وعده داده، اما هیچ گاه زن ها را به امر خاصی وعده نداده ، شاید به خاطر این است که گرایش به امور شهوانی در زنان بیشتر است، در نتیجه بیشتر به جهنم می روند. آیا این تبعیض بین زنان و مردان نیست؟

 

متن پاسخ: در مورد گفتمان مردانه قرآن می‏گوییم:
زبان قرآن عربی است و زبان عربی برخلاف زبان فارسی از دو نوع ضمایر مذکر و مؤنت برخوردار است. عرب‏ها در اموری که مخصوص زنان باشد، با واژگان مؤنت و در امور مخصوص مردان با واژگان مذکر بیان می‏دارند. به جز این دو مورد، در دو مورد دیگر، یکی در اموری که بین زنان و مردان مشترک باشد و دیگری در اموری که جنسیت در مورد آنها اصلاً مطرح نیست، مانند خدا و فرشتگان، از ضمایر و واژگان مذکر بهره می‏گیرند؛ یعنی در چهار حالت از الفاظ مذکر و تنها در یک حالت از الفاظ مؤنت بهره می‏گیرند. در عین حال در بعضی از موارد به لفظ نظر کرده و با توجه به لفظ، مؤنث یا مذکر آورده می‏شود، در حالی که از نظر جنس متفاوت با لفظ می‏باشند.
طبیعی است که هر کتابی بخواهد با این زبان نوشته شود، اگر چه کتاب الهی باشد، باید از قواعد آن زبان پیروی کرده و بر آن ساختار باشد.
بنابراین، قرآن به مقتضای این که به زبان عربی نازل شده است، با همین گفتمان سخن می‏گوید. همگام با قواعد عربی در سه حالت از ضمایر و واژگان مذکر و در یک حالت از واژگان مؤنث بهره می‏گیرد.
با این توضیح روشن می‏گردد که قرآن برای خویش گفتمان ویژه مردانه یا زنانه ابداع نکرده است تا در پی پاسخ به چرایی آن باشیم، بلکه زبان قرآن، زبان محاوره عربی است و قواعد و ادبیات و دستور زبان عربی در آن به کار رفته است.
جالب است بدانید در همین مورد ،قرآن به جهت خاصی که اشاره می‏شود، برخلاف سیره متداول و محاورات عربی که در امور مشترک بین زنان و مردان تنها به آوردن ضمیر و واژگان مذکر بسنده می‏شود، در سوره احزاب، آیه 35، از هر دو واژگان مؤنث و مذکر، آن هم به طور مکرر بهره گرفته است. مفسران در توضیح آن نوشته‏اند:
"اسماء بنت عمیس" به پیامبر اسلام(ص) عرض کرد: چرا فضایلی که در قرآن به صورت جمع مذکر بیان شده، در مورد زنان مطرح نیست؟ به دنبال آن آیه مذکور نازل شد و در مورد یکایک صفات و فضایل اخلاقی با تعهد و تأکید به صورت دو جمع مذکر و مؤنث بیان گردید،(1) تا بدین طریق شبهه مذکور مرتفع گردد و کسی گمان نکند اگر به مقتضای ادبیات عرب در امور مشترک، از گفتمان مردانه بهره گرفته می‏شود، آن را از امور اختصاصی به مردان برداشت نکنند.
در این باره برخی از مفسران نوشته‏اند: این آیه به یک حقیقت مهمی اشاره می‏کند و آن این است که آن چه در قرآن به صیغه مذکر آمده است، به مردان اختصاص ندارد، بلکه شامل هر دو جنس مرد و زن می ‏شود. (2)
بنابراین آیات در این موارد دو گونه است:
1 - آیاتی که نعمت های بهشتی را برای مردان و زنان به صورت جداگانه بیان می کنند، که برای هر دو جنس قرار داده شده، مانند آیه 40 غافر ، آیه 122 نساء و آیه 35 احزاب.
2 - آیاتی که اگر چه به صورت لفظ مذکر بیان شده و در کنار آن لفظ مؤنث نیامده، اما با توجه به این که حکم آن در مورد زنان نیز جاری است، این نعمت ها در مورد آنان نیز صادق است. مذکر آمدن الفاظ و کلمات به جهت قواعد زبان عربی است که در قرآن به جهت آنکه به زبان قوم عرب نازل شده، قواعد مراعات شده است.
اما آنچه برای ما مبهم است، ربط این موضوع با ادامه سؤال است:
اوّلاً: از کجا معلوم که گرایش زنان به امور شهوانی بیشتر است؟! در کدام نظریه علمی و روانشناسانه ثابت شده است؟! حتی گاهی برعکس آن گفته می شود و مردان را در این جهت جلوتر می داند، که یکی از نشانه های آن می تواند گرایش به چند همسری در مردان و تک همسری در زنان باشد.
البته گرایش زنان به تجملات و خود را زیبا نشان دادن و... برخاسته از حس دیگری است.
دوم: اگر مسئله بیشتر گرایش زنان به امور جنسی صحیح باشد، می تواند مربوط به غریزه طبیعی آنها باشد، نه این که آیات برای آنها چیزی بیان کرده باشد!
سوم: چه معنی دارد که انسان به قیامت و اخرت و پاداش عظیم خداوند اعتقاد داشته باشد، اما چون امور شهوانی مثلاً:در آنجا بیان نشده، عاملی باشد برای گرایش به امور شهوانی در دنیا و محرومیت از سعادت ابدی و بهشت جاودانه؟!
چهارم: در کجا آمده که زنان بیشتر در جهنم هستند که بعد بیاییم برای آن دلیلی بسازیم که با اشکالات متعدد روبه رو است، سپس حکم به تبعیض کنیم؟
در حالی که گفته می شود حس مذهبی در زنان بیشتر از مردان وجود دارد.
بنابراین متوجه می شویم که مسئله طرح شده در سؤال به دلایل متعدد نمی تواند صحیح باشد.
اگر چه فرض سؤال از ابتدا به صورت "شاید و اما و اگر" مطرح شده است.
پاورقی:
1 - تفسیر نمونه، ج 17، ص 308.
2 - سید محمد تقی مدرسی، تفسیر هدایت، ج 10، ص 267.
  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۸
دی
۹۰

هنوز هستند پسرانی که بوی مردانگی می دهند
در دستانشان عزت یک مرد ، یک مرد ، واقعی لمس می شود. می شود به آنها تکیه کرد.
اهل ناموس بازی نیستند!
می شود روی حرف و قول هایشان حساب کرد ...
هنوز هم هستند دخترانی که تنشان بوی محبت خالص می دهد
... ... بکرند
نابند
لمس نشده اند
هنوز هم هستند ! نادرند ! کمیاب اند ! پاک اند !
هنوز آدم هایی از جنس فرشته پیدا می شود... هستند !
نادرند ! کمیاب اند !
اما هستند

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۸
دی
۹۰

میگه : دیشب پشه اومد تو اتاقم منو نیش زد یه گوشه گیرش اوردم اومدم بکشمش بهم گفت بابا ...... با اندکی تامل دیدم راست میگه خون من تو رگاشه بغلش کردم تا صبح دوتایی با هم گریه کردیم

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۸
دی
۹۰
متن سوال: چرا در اسلام که بنایش بر برابری زن و مرد هست دیه زن نصف دیه مرد می باشد؟

 

متن پاسخ: دیه، نمایان‏گر بها و ارزش انسان نیست، چون ارزش انسان بسیار بالا است و قابل مبادله مالی نبوده و با معیار های مالی نمی توان سنجید.
دیه مربوط به جبران خسارت جانی با توجه به بُعد اقتصادی آن است. توضیح این که: انسان‏ها ابعادی دارند، از جمله:
1- بُعد انسانی و الهی: همه (چه زن و چه مرد) از روح ملکوتی الهیّه بهره‏مندند و از این جهت بین زن و مرد هیچ تفاوتی نیست. زن به همان درجه و مرتبه از کمال انسانی می تواند دست یابد که مردان می توانند دست یابند . هیچ یک از قوانین و احکام اسلامی در این جهت بین زن و مرد تفاوتی قرار نداده است.
2- بعد علمی و دانش‏طلبی: خداوند در هر دو ابزار شناخت قرار داده شده است و هر دو می‏توانند به معارف عالی دست پیدا کنند. در این بعد نیز بین زن و مرد تفاوتی نیست.
3- بعد جسمانی و مادی: در این بعد بین زن و مرد تفاوت هست. این تفاوت باعث می‏شود که هر یک از دو جنس (مذکر و مونث) به مقتضای شرایط وجودی خویش مسئوولیت هایی را پذیرا باشند. اسلام با توجه به همین امر مسئوولیت‏های اقتصادی خانواده را بر دوش مرد خانواده قرار داده و بر آنها تکلیف نموده است نه بر زنان و زنان نیز هیچ گاه نمی گویند که چرا این مسئولیت بر ما تکلیف نشده است!
واقعیت این است که مردان در اقتصاد خانواده - با توجه به مسئولیت های تعیین شده در اسلام بر آن ها - بیشتر نقش دارند، از این رو با فوت آنان ضربه اقتصادی بیشتری به خانواده وارد می‏گردد.
زنان با شرایط فیزیکی شان باردار می‏شوند و بچه شیر می‏دهند. این‏ کارهای خوب و با ارزشی است اما این چیزها اقتصاد خانواده را تأمین نمی‏کند.
بنابراین زن و مرد از جهت توان جسمی متفاوتند که این فرق موجب تفاوت در نقش آن دو در امور اقتصادی می‏شود و بر طبق آن مسئولیت هائی بر عهده آنها گذاشته و تکلیف می شوند.پس تفاوت‏ها بر اساس تناسب است، نه نقص و کمال.
نتیجه:
همان گونه که قرار دادن مسؤولیت‏های اقتصادی همانند: نفقه، مهریه و دیه عاقله که در اسلام بر دوش مردان قرار داده شده است، طبعاً با از دست رفتن مرد خانواده، ضربه اقتصادی به افراد خانواده (زن و فرزندان) وارد می‏شود.
شریعت اسلام برای جبران این ضربه و کاهش اثرات آن، مسئله دو برابر بودن دیه مردان را مطرح کرده است.
اگر با دقت در این حکم شرعی نگاه کنیم، متوجه می‏شویم که در این جا، اسلام مراعات حال زنان خانواده را نموده است؛ زیرا دو برابر بودن دیه مرد به این معنا است که مبلغ دو برابری نصیب دیگر افراد خانواده (زن و فرزندان) شود. از طرف دیگر نصف بودن دیه زن به این معنا خواهد بود که در صورت قصاص باید نصف دیه پرداخت شود تا زن و فرزندان مرد (که مورد قصاص قرار خواهد گرفت) از این درآمد بتوانند زندگی کنند؛ بنابراین از هر طرف نگاه کنیم، در این مسئله مراعات حال زن و فرزندان خانواده شده است، و اصولاً در برخی موارد مرد و زنی که دیه آن‏ها طرح می‏شود، وجود ندارند تا از آن بهره‏مند شوند؛ بنابراین مسئله دیه در قانون اسلامی، هماهنگ با شرایط مردان و زنان و مسئولیت‏های آن‏ها در خانواده تنظیم شده و کاملاً حکیمانه می باشد.
 
  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۲۸
دی
۹۰

یه مطلب بسیار جالب در زبان انگلیسی واژه های
FriEND .. ( دوست )
Boy FriEND .. ( دوست پسر )
Girl FriEND ..(دوست دختر )
Best FriEND (بهترین دوست)
همگی سه حرف END (خاتمه) را بهمراه دارند ...!!
اما کلمه FamILY (خانواده) سه حرف" I L Y " را دارد که همان مخفف " I LoveYou " می باشد

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۵
دی
۹۰
باز هم ایمیلی از دوست گلم علیرضا:
 
 
نزدیک عملیات رمضان بود.
 
همه آماده می شدند برا عملیات و معمولاً کسی دیگه مرخصی نمی گرفت تا بعد
از عملیات.
 
ولی یه جوون اومد و گفت اگه امکانش هست اجازه بده من برم شهرمون؟!
گفتم برا چی؟
 
گفت آخه عروسیمه و کارت هم پخش کردیم و خانواده مدام زنگ می زنن و می گن
چرا نمیایی؟!
بهش اجازه دادم برگرده.
 
گفت:ازم راضی هستی؟
گفتم :آره. برو ولی مراسمت تموم شد یک هفته ای برگرد چون نیرو نیاز داریم.
 
خداحافظی کرد و راه افتاد.
عصر همون روز که بچه ها داشتن برا عملیات تجهیزات می گرفتن یکی رو دیدم
کنار تانکر آب، داره وضو می گیره.
خیلی شبیه اون جوون بود.
رفتم جلوتر دیدم همونه.
 
تعجب کردم و پرسیدم مگه نرفتی برا عروسیت؟
گفت:چرا؛ حتی تا نزدیک پلیس راه اهواز هم رسیدم ولی یه دفعه یادم اومد که
برا مجلس عروسی ام کارت دعوتی هم به اباعبدالله(ع) دادم
و ایشون رو هم دعوت کردم.
 
دیشب هم خواب دیدم مراسم عروسیم تو گودال قتلگاه برپاست
و امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) هم اومدن.
تا یاد این خواب افتادم دیگه نتونستم برم و برگشتم.
حالا هم اگه سالم برگشتم از عملیات، میرم برا عروسیم و گرنه که دعوت شده ام.
 
همون شب گردانمون وارد عمل شد و به خط زد.
صبحی که داشتم بین مجروحها و شهدامون می گشتم چشمم به همون جوون خورد.
 
خوابـــش تعبیــر شده بود و اربابــش حسیـــــن(ع) دعوتـــش کـرده بـود...
  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۵
دی
۹۰

مکالمه دو پسر : پسر اول: چقدر خپل شدی مرتیکه … شبیه خرسای قطبی شدی الاغ…. کمتر بخور ، از صبح تا شب مثل گاو آت و آشغال میخوری معلومه انقدر دایره میشی دیگه … پسر دوم : خفه شو عوضی. حرف تو زر مفت هم نیست ( محکم تر شدن دوستی بین دو پسر و تموم شدن مکالمه با خنده )

مکالمه دو دختر : دختر اول: خوشگلم یه مقدار تپل شدی ولی بهت میاد عزیزم … دختر دوم: تو هم دماغت بعد عمل یه ذره زیادی کوچیک شده ولی بازم خوشگلی نانازم ( از فردای روز مکالمه هیچ رابطه ای بین دو دختر مشاهده نشده!!!!

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۵
دی
۹۰
ایمیلی زیبا از یکی از دوستانم به دستم رسید که زیبا بود براتون گذاشتم تا بخونید
با تشکر از علیرضا جون!
 
 
باسلام وصلوات برمحمد وآل محمد ودرود وسلام بردوستان واهالی حرف دل مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
 
به محض شروع حرکت قطار پسر 25 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد فریاد زد:پدر نگاه کن درختها حرکت می کنند...
مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را می شنیدند  و از حرکات پسر جوان که مانند یک بچه 5 ساله رفتار می کرد، متعجب شده
بودند.
ناگهان پسر دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می کنند زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می کردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد:پدر نگاه کن باران می بارد،‌ آب روی
من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند:چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی کنید؟!
مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می گردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می تواند ببیند!
  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۴
دی
۹۰

چینیان گفتند ما نقاش تر

                                 رومیان گفتند ما را کرّ و فر

 

گفت سلطان امتحان خواهم درین

                                  کز شماها کیست در دعوی گزین

 

چینیان و رومیان بحث آمدند

                                  رومیان از بحث در مکث آمدند

 

چینیان گفتند یک خانه به ما

                                  خاصه بسپارند و یک آن شما

 

بود دوخانه مقابل در به در

                                  ز آن یکی چینی ستد رومی دگر

 

چینیان صد رنگ از شه خواستن

                                  شه خزینه باز کرد آن تا ستند

 

هر صباحی از خزینه رنگ ها

                                  چینیان را راتبه بود از دعا

 

رومیان گفتند نی لون نه رنگ

                                  در خور آید کار را جز دفع زنگ

 

در فرو بستند و صیقل می زدند

                                  همچو گردون ساده و صافی شدند

 

از دو صد رنگی به بی رنگی رهی است  

                                  رنگ چون ابر است و بی رنگی مهی است

 

هر چه اندر ابر ضو بینی و تاب

                                  آن ز اختر بین و ماه و آفتاب

 

چینیان چون از عمل فارق شدند

                                  از پی شادی دهل ها می زدند

 

شه در آمد دید درآنجا نقش ها

                                  می ربود آن عقل را وقت لقا

 

بعد از آن به سوی رومیان

                                  پرده را برداشت رومی از میان

 

عکس آن تصویر و آن کردارها    

                                  زد بر این صافی شده دیوارها

 

هر چه آن جا دید این جا بۀ نمود    

                                  دیده را از دیده خانه می ربود

 

رومیان آن صوفیان اند ای پدر    

                                  بی ز تکرار و کتاب بی هنر

 

لیک صیقل کرده اند آن سینه ها    

                                  پاک ز آز و حرص و بخل و کینه ها

 

آن صفای آینه لا شک دل است    

                                  کاو نقوش بی عدد را قابل است

 

صورت بی صورت بی حدّ غیب    

                                  زآینه دل دارد آن موسی به جیب

 

اهل صیقل رسته اند از بو و رنگ    

                                  هر دمی بینند خوبی بی درنگ

 

نقش و قشر و علم را بگذاشتند    

                                  رایت علم الیقین افراشتند

 

رفت فکر و روشنایی یافتند    

                                  نحر و بحر آشنایی یافتند

 

مرگ کاین جمله ازو در وحشت اند     

                                  می کنند این قوم بر وی ریشخند

 

                                                                                                                                                                                                        ((مولوی))

 
  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۳
دی
۹۰

سِرّی که فقط خدا از آن آگاه است 

مهدی گل بی خزان آل الله است

ای منتظران حضرتش برخیزید 

پیغام دوباره سحر در راه است . . .

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.
۱۲
دی
۹۰

و نیز از براى دفع وسوسه شیطان از حضرت صادق علیه السلام مرویست که دست بر سینه خود بکش و بگو:

بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ

بنام خدا و به ذات خدا محمد رسول

اللَّهِ وَلاحَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِاَللّهُمَّ امْسَحْ عَنّى ما اَحْذَرُ

خدا است و جنبش و نیرویى نیست جز به خداى والاى بزرگ خدایا پاک کن از من آنچه را از آن مى ترسم


پس دست بر شکم خود مى کشى و سه مرتبه مى گویى که انشاءاللَّه برطرف خواهد شد و نیز از براى دفع وسوسه نافع است شستن سر به سدر و مسواک کردن و انار خوردن و آب نیسان آشامیدن و روزه سه روز از هر ماه پنجشنبه اوّل و آخر و چهارشنبه وسط و نیز بگوید:

اَعُوذُ

پناه مى برم

بِاللَّهِ الْقَوِىِّ مِنَ الشَّیْطانِ الْغَوِىِّ وَ اَعُوذُ بِمُحَمَّدٍالرَّضِىِ مِنْ شَرِّ ما قُدِّرَ وَ

به خداى نیرومند از شیطان گمراه و پناه مى برم به محمد پسندیده از شر آنچه مقدر گشته و

قُضِىَ وَ اَعُوذُ بِاِلهِ النّاسِ مِنْ شَرِّ الْجِنَّةِ وَ النّاسِاَجْمَعینَ

قضا بر آن رفته و پناه مى برم به معبود مردم از شر جن و مردم همگى

  • .::::. مـــــــــهـــــــــدی قــــــــــادی.::::.